ما هم خوبیم خدا رو شکر
هفته پیش اولین باری بود که به همراه نی نی ۴ نفری رفتیم بیرون و بستنی خوردیم و گشتیم خیلی خوب بود و حال داد نی نی آرتین هم خیلی کیف کرد چشاش باز بود و همه جا رو با دقت نگاه میکرد
چند وقته مشغله مازیار زیاد شده و کمتر با هم بیرون میریم اونروز حوصله مون تو خونه سر رفته بود و زنگ زدم به لیلی جون مامان یونا گلی که یا اونا بیان خونمون یا ما بریم خونشون که لیلی جون خانم مهندس گل صبح تا ظهر سرکاره و از بس سرکار خسته میشه خواب بود و نشد همدیگه رو ببینیم... دوست عزیزم همیشه تنت سالم باشه و سایه ات بالا سر گل پسرت دوست مهربونم
ای جانم فندق کوچولو قیافه شو
که یکساعت بعدش مازیار زنگ زد که امروز درمانگاه رو زود تعطیل کرده و میاد دنبالمون که یه سر با هم چهار تایی بریم بیرون بستنی بخوریم و بگردیم... منم از خدا خواسته خیلی خوشحال شدم میگن دل به دل راه داره همینه تله پاتی کردم باهاشرفتیم بیرون و خیلی خیلی خوش گذشت بیرون بودیم که لیلی جون زنگ زد و گفت الان بیایین پیشمون
نفس مامان جیگر مامان
قرار شد با هم بریم بیرون یه جایی شام بخوریم و با همفکری تصمیم گرفتیم که بریم سفره خانه سنتی هزار دستان و دیزی بخوریم خیلی وقته ما دیزی نخورده بودیم و خیلی چسبید و فضای رستوران هم خیلی دل انگیز بود و چایی بعد آبگوشت خیلی خیلی به من مزه داد
موقع برگشتن از رستوران بچه ها حاضر نبودن از هم جدا بشن و شب ساعت ۱۲ بود و میخواستن که پیش هم باشن و اکس باکس بازی کنن که من و لیلی جون قرار گذاشتیم که پنجشنبه یا جمعه که بابا سعید یونا هم ماموریته بریم خونشون و آرین کلی خوشحال شد ولی بازم رضایت نمیداد که بیاد ماشین و به سختی از هم خداحافظی کردیم
قربون اون نگاه کردنت عسسسسسل
جمعه ظهر ناهار مهمون لیلی جون بودیم و دستپخت لیلی جون میگو پلو خوردیم و بسیااااااار خوشمزه و لذیذ بود و کلی بهمون چسبید و بچه ها ظهر تا عصر یه دل سیر اکس باکس بازی کردن و سر بازیها با هم کلی بحث میکردن یونا سی دی بازی نینجاها رو داشت و آرین خوشش اومده بود
فردای روزی که خونه بودیم آرین گفت مامانی زنگ بزن به یونا کارش دارم میخوام بهش بگم اون قسمت نینجاها رو چجوری بازی کنه زنگ زدم و گوشی رو دادم دست آرین بهش میگه یونا میدونی اون قسمت لاکپشتهای نینجا رو چطوری باید رد کنی؟ من فهمیدم ! و داره بهش توضیح میده ... یونا میگه آرین مگه سی دیش رو خریدی؟ آرین میگه نه نخریدم ولی به فکرم رسید...کلی فکر کردم به فکرم رسید این کار رو باید بکنی... یونا: خب آرین منم میخواستم همون کار رو بکنم دیگه!
آرتین هم که اینروزها حسابی شیرین شده هر روز خوشمزه تر از دیروز کلی برا لیلی جون ناز میکرد و دل لیلی جون رو میبرد و لیلی جون هم کلی باهاش بازی بازی کرد
دیروز هم لیلی جون و یونا گلی عصری اومدن پیشمون و بچه ها بازم کلی با هم اکس باکس بازی کردن و خوش گذشت و ما مامانها هم کلی صحبت کردیم ممنونم لیلی جون که اومدین پیشمون
آرین رو شنبه بردم دندون پزشکی ولی ایندفعه پیش یه دندونپزشک دیگه که متخصص دندانپزشکی کودکان هست البته ۱۰ روز قبلترش وقت گرفته بودیم و آرین از دو روز قبلش کلی استرس دندونش رو داشت و میترسید و از قضا آقای دکتر خیلی مهربون بود
آرین به خاطر دندون قبلیش که پیش یه دکتر دیگه رفته بودیم و خاطره بدی تو ذهنش مونده بود حاضر نشد دندونش رو درست کنه و آقای دکتر گفت اگه گریه کنه کار برامون سخت میشه و ممکنه آب یا هر چیز دیگه ای موقع کار بپره تو حلقش و ما هم مجبور شدیم برگردیم
ساعتی که دکتر به ما وقت داده بود ۱ ظهر بود و مازیار سرکار بود مجبور شدم آرتین رو هم بزارم تو کریر و سه تایی بریم دندونپزشکی آخر سر هم کارمون انجام نشد
آرتین نگو بلا بگو! وقتی نق نق هاش شروع میشه کافیه یکمی دیر بریم پیشش یه اینقه اینقه هایی میکنه که بیا و ببین! کلی ذوق میکنم یادمه آرین خیلی آروم بود اگه بگم اینقه نکرد باورتون نمیشه! ولی این گل پسریمون برعکس داداششه و شیطون بلا... عاشقتم شیطون بلای کوچولوی فندق
اونروز داشت گریه میکرد به آرین میگم آرین باهاش حرف بزن تا آروم بشه آرین هم رفته بالا سرش و میگه آرتین آرتین وان تو تری فور فایو سیکس سون ایت ناین تن آرتین هم آروم شده و آرین انگشتش رو داده دست آرتین که بگیره و آرتین تا گرفته خوابش برده عززززززززززززیزم و آرین منو صدا میزنه مامانی بیا دستم گیر کرده!مثل عکس زیر