هفته پیش پنجشنبه شب آرتین در ۲۹ روزگی اولین مسافرت و پرواز با هواپیما رو تجربه کرد. تو طول پرواز خواب بود و فشار هوا اذیتش نکرد. آرین از بالای هواپیما تهران رو که دید گفت مامانی بیا نگاه کن ببین چه کشور سرسبزیه
یکماهگی عشق کوچولوم رو خونه مامان خورشید با کیکی که دایی جون خرید و سورپرایزمون کرد جشن کوچولویی گرفتیم و دور هم بودیم.آرتین عشق کوچولوی من یک ماهگیت مبارک
عزیزم یک پله از زندگیت رو پشت سر گذاشتی و دیگه نوزاد نیستی ورود به دوران شیر خوارگی رو بهت تبریک میگم عشق دوم من.قابل توجه دوستان که عشق اولم گل پسر دوستداشتنیم آرین هست و عاشقشم
فسقلی چشم قشنگ من تپلی شده و حسااااابی دل خاله ها رو برده و همش تو بغل خاله هاست و بهش خوش میگذره فکر کنم اگه برگردم خونمون دیگه عمرا رو زمین بمونه
آرین هر وقتی دلش برا بابا مازیار تنگ میشه و میگه بریم اهواز دلم برا بابایی تنگ شده بهش میگم نمیخوای بمونیم اینجا کیف کنیم با خاله ها بازی کنی و تنها نباشی؟ میگه نه نمیخوام خونه مامان خورشید بمونم میگم چرا آخه؟ اینجا که خیلی خوبه
بهم میگه آخه مامااااانی ببین اینجا باید نوبتی تلویزیون ببینم مامان خورشید فیلم میبینه بابا جون اخبار میبینه منم مجبورم کارتون پرشین تون رو نوبتی ببینم به خاطر اینه که میگم بریم اهواز خونه خودمون