
خوبین خوشین؟
پاییز ۹۰ هم با خوبی و خوشی گذشت و زمستان دوستداشتنی از راه رسید شب یلدا سال ۹۰
رو در کنار دوستانمون سپری کردیم
و بسیاااااااار خوش گذشت
در کنار یونای
عزیزم و مامان و بابای مهربونش
دوستان گلم یلداتون مبارک
با لیلی جون مامان یونا خان چند روز قبل از شب یلدا قرار گذاشتیم شب رو در کنار هم با هم باشیم و اولش قرار شد که خونه ما بیان
ولی بعد از کلی صحبت و بحث زحمت افتاد گردن لیلی جون
و ما مهمون خونشون بودیم.
امسال خیلی دوست داشتم هندونه بخرم و تزئین کنم که به لیلی جون گفتم پس هندوانه شب یلدا با من که دوست عزیزم قبول کرد
با کمک مازیار جونم هندونه شب یلدا رو به شکل سبد درست کردیم
آرین هم خیلی دوست داشت موقع درست کردن کنارمون باشه ولی چون صبحش تو جشن مهد کودک شرکت کرده بود
عصر چند ساعتی خوابید و وقتی بیدار شد و هندونه رو تو یخچال دید کلی ذوق زده شد و خوشش اومده بود.
خونه لیلی جون خیلی خیلی بهمون خوش گذشت آرین و یونا حسابی با هم بازی کردن لیلی جونم کلی زحمت کشیده بود و برامون میگو درست کرده بودن
که بسیااااار لذیذ شده بود
تا حالا اینقدر میگو نخورده بودم کلی خوردم و چسبید
ناگفته نمونه که بابا سعید یونا جون هم یه سس بسیاار خوشمزه در کنار میگو درست کرده بودن که خوشمزه گی غذا رو دو چندان کرده بود
منم آش دوغ درست کرده بودم و برده بودم که سر سفره شام شب یلدا سال ۹۰ رو سپری کردیم
و خیلی خوش گذشت
لیلی جونم ممنون بابت همه چیز
ژله انار که لیلی جون زحمت کشیده بود و درست کرده بود خیلی خوشمزه بود
چند وقتیه یه مهد کودک پیدا کردم که شیفت بعد از ظهر هم داره حتی ساعتی هم بچه ها رو قبول میکنه که چند روزی عصر ها بعد ناهار آرین رو میبردم اونجا تا با همسن هاش ساعاتی رو بگذرونه
که برا شب یلدا جشن داشتن که ثبت نام کردم
و آرین هم تو جشن شرکت کرد و به گفته خودش خیلی بهش خوش گذشته بود
و با یه دختری دوست شده بود که میگه مامانی چشاش هم آبی بود.
یکروز قبل از شب یلدا تو یکی از خانه های بازی اهواز برا شب یلدا جشن بود که با لیلی جون یونا و آرین رو بردیم و بچه ها لباسهای روباه و شیرشون رو پوشیدن و کلی جالب شد
همه بچه ها نگاهشون میکردن و خوششون اومده بود آرین لباس روباهیشو که از تهران براش خریده بودم خیلی دوست داشت
و تهران میپوشید و با خاله ها جنگ میکرد
.اینجا تو جشن هم که پوشیده بود کلی ذوق داشت.