Quantcast
Channel: آرین و مامانی و آرتین
Viewing all 205 articles
Browse latest View live

آرتین نامه

$
0
0
سلام دوستان خوبین خوشین؟

ما هم خوبیم خدا رو شکر

ایندفعه میخوام از آرتین و کارهاش شیطنتهاش و خوبیهاش بنویسم 

آرتین بلای هشت ماهه ما این روزها خیلی خیلی کنجکاو شده واصلا تو یه جا بند نمیشه!تو بغلم همش در حال وول خوردنهرو زمین هم که میزارم بشینه اینقدر ورجه وورجه میکنه اینور اونور که میفته و گریه میکنه تا به دادش برسم!یعنی رسما خسته میشم نمیدونم چیکارش کنم و کجا بزارمش ؟!فقط میخواد کنارش بشینی و باهاش بازی کنیباهاش بازی میکنم و خسته میشم ولی ارتین اصلا خسته نمیشه

 تو بغلم تو خونه که با هم راه میریم چشماش میچرخه و عین فضول ها در حال بازرسی و کنجکاویه!اتاق آرین که میرسیم عروسک های رو دیوار رو که میبینه به هر کدوم یه جور لبخندی میزنه

 هر چیزی روی زمین گیرش میاد میبره سمت دهانشو هر روز باید خونه رو  جارو بزنمدر حالت نشسته ۳۶۰ درجه میچرخه از حالت نشسته به حالت چهار دست و پا تغییر حالت میده ولی نمیتونه اون شکلی راه بره و بعد چند دقیقه میفته!

 به هر دو پهلو غلت میزنه و از حالت نیمه خوابیده(وقتی متکا زیر سرش باشه) میتونه بلند بشه بشینه!

  عاشق مداد رنگی های آرین هاز چند متری اگه ببینه شیرجه میزنه سمتش و اگه آرین حواسش نباشه کتاباش رو میخورهو صورتش رو با مداد رنگی هاش رنگ آمیزی میکنه

                   

 اینروزها صدای دامپ تو خونمون زیاد شنیده میشه به سمت جلو با کله میخوره زمین انقدر که این بچه بالا پایین میشهو دیگه براش عادی شده  خیلی وقتها صداش در نمیادعاشق نخ های انتهای فرشمونه خودشو هر جوری شده میرسونه بهش و میکنه و اگه حواسم نباشه مثل آدامس میخوره!

             

خلاصه که این بچه میشه گفت بعضی وقتها یه جورایی خیلی شیطونه و خسته ام میکنه اساسی و بعضی وقتها آروم و دوستداشتنی مثلا  وقتی شکمش سیر باشه و بازیش رو کرده باشه نیازی به من نیست که بخوابونمش ! میزارمش تو تختش و پستونکش هم تو دهنش خودش میخوابه! وقتی هم بیدار میشه میرم بالا سرش دستاشو باز میکنه و خودشو تکون تکون میده و صدام میکنه که ورم دار کوچولوی دوستداشتنیه من!

               

خلاصه که اینروزهام از ظهر تا شب پر شده از آرتین و خوشمزه گیهاش خوبه صبحها خوابه و آرین هم که مدرسه است سه ساعتی پشت کامپیوترم و با بازار سهام و خرید و فروش مشغولم و خیلی کیف میده

آرتین داره با نقاشیهای زمین بازیش حرف میزنه

من: آرتین منو ببین میخوام ازت عکس بگیرم

                 

بلا! شیطنت از چشم سیات میریزه

            

به قول بابام قووووووش بالام دی

دوباره داریم میاییم تهران کار مازیار خیلی زودتر از اونی که فکرشو میکردیم برا تهران درست شدهولی تا شهریور هم باید اهواز باشه۱۵ روز اینور ۱۵ روز اونور... تصمیم گیری برامون خیلی سخت شده نمیدونم چیکار کنم؟!اسباب کشی قبل از عید یا بمونم همون شهریور؟! حالا که میخواییم بیاییم تهران نمیتونممیگن خاک خوزستان گیرا هست همینه دیگه!نمیتونم!دل بکنم فعلا!بیاییم تهران ببینیم چی میشه تا خدااااااااااا چی بخواد

 دوساعت بعد نوشت:سخن داغ از آرین: دیروز که رفتم دنبال آرین بیارمشمدرسه بهم گفتن فردا نیارینش آب قطعه مدرسه تعطیله!بچه ها تو حیاط بودن و خوشحال بودن که فردا تعطیله! آرین هم همینطور

الان از خواب بیدار شده بهش میگم آرین آب قطع نشده ! مدرسه هم که نرفتی! میدونین برگشته بهم چی میگه؟

قیافه حق به جانبی گرفته و با عصبانیت میگه پس کلک بوده الکی گفتن بهمون که آب قطع میشه آمریکا کلک میزنه آره خب همونی که گفته بودن دنیا به آخر میرسه ولی نرسید!حالا ایراااااااان چرااااا؟ آخه میخواد کلک بزنه؟!



در جستجوی خانه

$
0
0

سلام دوستان عزیزم خوبین خوشین؟

گفتم یه خبری بدم از خودمون

راستش ما چند روزی میشه خونه مامانم تهران هستیمتصمیممون برای تهران اومدن قطعی شد و دنبال خونه میگردیم! پیدا کردن خونه خیلی سخته! قیمتها وحشتناک بالا! آرتین حسابی سرما خوردهو آرین با خاله ها مشغوله و مازیار صبح تا سه چهار بعد از ظهر سر کاره و خودم هم افتادم تو جون روزنامه همشهری و دربدر دنبال خونه ام !و وقتی مازیار از سرکار میاد خسته و کوفته با همدیگه میریم و چند تایی رو میبینیم! با ترافیک بالا خیلی نمیشه خونه ببینیم و تصمیم گرفتیم از اونایی که دیدیم یکیش رو بریم و قرار داد رو ببنیدیم و کلکش رو بکنیم!انقدر خسته شدیم که دیگه خیلی از منطقه ها رو که مد نظرمون بود نشد که بریم و ببینیم  از همینجا از مامان گلم تشکر ویژه ای میکنم که خیلی زحمت کشیدهو آرین و آرتین رو نگه داشته تا بریم دنبال خونهمخصوصا آرتین که مریض هم شدههوای تهران اصلا بهش نمیسازه تا میاییم تهران مریض میشه! مامان گلم ممنوووووووونم دوستت دارم انشالله که یه روزی جبران میکنم!

 

اسباب کشی به خونه جدید

$
0
0

سلام

بالاخره قرارداد خونه رو بستیم و کلید خونه رو گرفتیمخونمون رو خیلی دوست دارم درسته اجاره اش بالا شد ولی خیلی دلبازه و تمیز کرایه های کمی پایینتر رو که میرفتیم میدیدیم خونه هاشون نورش کم بود و دلگیر بودن و اتاق هاشون کوچیک بودخدا رو شکر خونه ای که دلخواهمون بود گیرمون اومد با اینکه خیلی هم نگشتیمخوبیه خونمون اینه که ده دقیقه پیاده تا پارک راهه و هر روز عصر میتونیم بریم و بچه ها بازی کنن !و پوئن (درست نوشتم) دومش اینه که روبروی خونمون یه باشگاه ورزشی بزرگ هست که مخصوص بانوان و آقایان هست و میتونم ثبت نام کنم و برم ورزش آخ جوووووون و سومین و مهمترینش اینه که دو سه کوچه با مامانم اینا فاصله داریم

آخر هفته داریم میریم اهواز که اسباب ها رو ببندیم و با اهواز خداحافظی کنیمخداحافظی خیلی سخته! مخصوصا که بخوای از دوستای نازنینت جدا بشیلیلی جون مهربونترین و بهترین دوستم بود و هست و یونا گلی دوست آرین که واقعا خداحافظی باهاشون خیلی سختهو خیلی دلمون براشون تنگ میشه لیلی جونم ممنونم بابت همه مهربونیات عزیزم دوستت دارم.

کرج هستیم هوا بارونی و کمی سرده ولی دلچسبه بوی بهار میده و لذت بخشه آرتین حالش کمی بهتر شده دو تا دندونای بالای نیشش هم تو این مدت در اومده و خیلی اذیت شدهآرین هم خوبه و با مامان شهین مهربون مشغوله

 

خونه جدید

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

خوبین خوشین؟ دلم براتون خیلی تنگ شده

ما هم خوبیم و در خانه جدید در حال چیدن وسایل

در یک چشم به هم زدنی به سرعت برق و بادپنجشنبه شب رفتیم اهواز و جمعه بعد از ظهر ماشین باربری اومد و در عرض یک روز همه چی رو با مازیار جمع کردیم و اومدیم تهران خودمم باورم نمیشد که چطوری اونهمه وسایل رو با وجود آرتین بلا تونستیم بچینیم

 البته سختترین قسمت اسباب کشیمون که موقع بار زدن وسایل بود و باید خرده ریزه ها رو تند تند جمع میکردیم و کارتون میزاشتیم دوست مهربون و دوستداشتنیمون لیلی جونمامان یونا گلی اومد و آرتین رو با خودش برد خونشون و نصف مشکلاتمون حل شدممنوووووووووووووونم لیلی جون محبتت رو فراموش نخواهم کرد.

هنوز خونه رو کامل نچیدیم خرده ریزه خیلی زیااااااده مخصوصا لباسا و وسایل های آرین و آرتین

ویوی خونمون فوق العاده قشنگه و دلچسب برج میلاد هم از پنجره خونمون مشخصه و هوااااااا عاااااااالی بارونی و خنک

خدایا به خاطر همه چی ممنونم و سپاسگذار

اینترنتمون قطعه زنگ زدم اینترنت مخابرات گفتن کمتر از یک هفته میان نصب میکنن مبلهامون خیلی کهنه شده بود از اهواز نیاوردمش باید بریم مبل بخریم فکر کنم حالا حالا ها وقت نشه که بریممامان مهربونم پیشمه و باهم داریم وسایل ها رو میچینیم 

برمیگردم این پست رو با اینترنت دی لینک سیمکارت موبایلم نوشتم

دوستتون دارم

برف و خداحافظی

$
0
0
 سلام دوستان عزیزم

شب اسباب کشی مون از اهواز مازیار ۱۲ شب پرواز داشت برا تهرانآرین پیش خاله ها مونده بود و منم با آرتین شب مهمون لیلی جون و یونا خان بودیمیه مقداری کار داشتم که باید انجامشون میدادم یکی اینکه مدارک آرین رو از مدرسه شون بگیرم و دوم ماشین رو تحویل قطار بدم و یه سری هم کار های خرده ریزه بانکی داشتمکه لیلی جون همون روز رو مرخصی گرفت و آرتین رو نگه داشت تا من به کارهام برسم

          

اصلا راضی نبودم ولی اینقدر این دوست من ماهه و مهربون که قبول نکرد که من با آرتین به کارهام برسم و گفت برو و نگران نباش خودم نگهش میدارمممنونم لیلی مهربونمشب خونه لیلی جون خیلی خوش گذشت آرتین خیلی خوشحال بود یونا بهش غذا میداد و آرتین هم با ملچ ملوچ میخورد اون شب اینقدر به گل پسرم خوش گذشت که حاضر نبود بخوابهو همش غش غش میخندیدخودمم شک کرده بودم نکنه چیزیش شده که اینقدر میخندهممنون ممنون ممنون به خاطر همه مهربونیات عزیزم"بوووووووووس"اینم یه بوس همیشگی خودمون لیلی جون 

آخر هفته پیش رفتیم شهروند برا خونه خرید بکنیمچقدر شلوغ بود!ولی خیلی حال داد هر چیزی میخواستیم بود مخصوصا گوشت بره اونم ران خالی که اهواز اصلا و ابدا ران خالی بهمون نمیدادن روز جمعه مهمون داشتیم از کرج عمو بابک و فرشته جون برا خداحافظی اومده بودنناهار دور هم بودیم مامان شهین مهربون و بابا جون هم بودن خیلی خوش گذشتیک ماهی میشه ویزای اقامتشون اومده دارن از پیشمون میرن هم ناراحت هستیم و هم خوشحال انشالله که هر جا هستن موفق و خوشحال و شاد باشنفرشته و بابک عزیز براتون بهترینها رو آرزو میکنم انشالله هر کجای دنیا که هستید سلامت و شاد و تندرست باشید

            

موقع برگشتن از شهروند جلوی در ورودی دستفروش ها ماهی میفروختنچند شاخه گندم خشک و دو تا ماهی خوشگل به درخواست آرین جون خریدیمیادمون رفت غذاشون رو بگیریم و تو این دو روزه آرین هی میرفت نگاشون میکرد و میگفت مامانی نکنه گشنشون بشهبهش نون دادم که به ماهیها بده ولی ماهیها به قول آرین نون دوست نداشتن.تا اینکه دیروز صبح رفتیم نگاشون کنیم دیدیم یکیشون اومده رو آب و داره میمیره ناراحت شدیم! آرین گفت مامانی چیکار کنیم حالا بغض هم کرده بود و کم مونده بود که گریه کنهزودی کلمن یخچال رو خالی کردم تو یه ظرف و ماهی مرده رو از تو آب برداشتم و انداختم تو آب تمیزولی اصلا جون نداشت و تکونی نمیخورد فقط آبشش هاش هر وقتی باز و بسته میشد آرین مدام میگفت مامانی گفتم گشنشون میشه! مامانی گفتم آبشون کثیفه!آخرش ببین یعنی ماهی فوت شده!

کمی دلداریش دادم گفتم عزیزم عیبی نداره خدا خواسته که ماهی بمیره اگه از خدا بخوای شاید خوب بشه آرین گریه کرد و اشکش اومدمنم دلم حسابی گرفت و دو تایی با هم داخل تنگ رو نگاه کردیم و گفتیم ماهی جووووون بیدار شو منم کمی ماساژش دادم ولی فایده نداشت آرین اومد تو بغلم کمی با هم صحبت کردیم و در دل کردیم مدتی گذشت بلند شدم ناهار رو گرم کنم که بخوریم چشمم به تنگ ماهی افتاد که ماهی داشت تکون میخوردآررررررررین بدو بیا یه خبر خوب ماهی زنده شده!آرین با چشمای براق اومد و خیلی خیلی خوشحال شداز ته دلش خندید گفت آخ جون من دعا کردم مامانی خدا حرفم رو گوش کردماهی زنده شدهآره عزیزم خدا بچه ها رو خیلی دوست داره هر چی ازش بخوای برآورده میشه خدااااااایا شکرتکه به ماهی کوچولوی ما عمر دوباره دادی که پسرم خوشحال باشه  خدا جوووووووونم ممنوووووووووووووووون

              

برف زمستانی تو این چند روز حساااابی سورپرایزمون کرد وقتی اومدیم تهران هوا بهاری بود و با مانتو میرفتم بیرون ولی الان خیلی سرد شدهنصفه شب بیدار شدم برا آرتین شیر درست کنم چشمم به پنجره افتاد دیدم واااااااااااااااای چه برفیهمه جا سفید شده بود باورم نمیشد مازیار رو بیدار کردم کلی ذوق مرگ شدیم و تماشا کردیم

             

 عجب برفی بود تا بعد از ظهر همینجوری میباریدآرین با دیدن برف خیلی خوشحال شد اولش باورش نشده بود و میگفت مامانی بارونه؟! نه عزیزم برفه مگه نمیبینی سفیده!

         

 مامانی هویج داررررریییییم ؟ عزیزم هویج رو میخوای چیکار؟! خب برا دماغ آدم برفی مون دیگه! آره عزیزم بزار عصری که بابایی اومد میریم آدم برفی درست میکنیمنشد که بشه آدم برفی درست کنیم و به گوله برفی بازی رضایت داد

 اینترنت وایمکس مون هنوز وصل نشده همه عکسها رو نتونستم آپلود کنم در اولین فرصت همینجا عکسها رو آپلود میکنم

ممنون از مهربونیاتون و تبریکات صمیمانه تون دوستتون دارمکامنت ها رو هم انشالله تایید خواهم کرد سرعت اینترنتم خیلی پایینه

 

در جستجوی مدرسه

$
0
0
  سلام دوستان

خوبین خوشین؟

ما هم خوبیم و من کمی عصبی و سردرگمممهاجرت سخته! منظورم اولش! باید کم کم به محیط جدید عادت کنیم از یه شهر کوچیک که به یه جای بزرگ میری واقعا سخته و دردسر آفرین! بعضی وقتها تو خیابون پشت فرمون با خودم میگم بیکار بودی پا شدی اومدی تهران به این شلوغی!البته جاهای شلوغ و بزرگ رو خیلی دوست دارم قطعا همه چی بهتره و امکانات بیشتر

         

 اهواز شهری بود که یک خیابون بیشتر نمیشناختمهمه چی تو اون خیابون خلاصه میشد مدرسه رستوران مغازه خرید باشگاه آرایشگاه همه و همه تو کیانپارس بود راحت بود! زندگی کردن راحت بود! اهواز بود و مدرسه شهید ابراهیمی!بهترین مدرسه شهر که انتخاب شده بود و راحت ثبت نام کردیم ! بدون هیچ دغدغه و دلهره و اضطرابی!

               

اونوقت تهران چی؟واااااای خدای من کلی تو این شهر درندشت کااااار دارم!چند روزیه دنبال مدرسه برا آرین میگردم مگه میشه به این راحتی مدرسه پیدا کرداگرم یه مدرسه خوب پیدا کنی کلی باهاش فاصله داری! چند روزیه که تو اینترنت میچرخم عجب چیزه دلچسبیه اینترنت خداییش آدم تا داره نمیفهمه کافیه یه روز نداشته باشی اونوقته که میفهمی چقدر خوبهخدااااااااایا یعنی بدون اینترنت هم میشه زندگی کرد ؟!

         

بگذریم خلاصه که دربدر دنبال مدرسه برا آرین میگردم یه مدرسه خوب دوست دارم اول بهترین مدارس تهران رو تا جایی که میتونم پیدا کنم و ببینم کلا بهترین مدارس تهران چطوری هستن؟و کدوم منطقه هستن! بعد برم سراغ اولویت هامونبا دور زدن تو دنیای نت و تبادل نظر های نی نی سایت چند تا مدرسه که خیلی راجع بهشون صحبت شده بود نظرم رو جلب کرد مثلا مدارس غیر انتفاعی رشد فرمانیه- مدارس سلام - رهیار - و ... فجر دانش تو شهرک غرب که اونجا آشنا هم داریمو مورد دوم که به لطف دوستان مجازی گلم که پسر هاشون تقریبا همسن آرین هستنسوالاتی کردم که خیلی کمک شد بهم  و از همینجا ازشون تشکر میکنم

           

دیشب به مازیار گفتم بیا یه سر بریم رشد رو از نزدیک ببینیم که رفتیم و دیدیم و مسیرش به نظرم خیلی طولانی اومد و فکر کنم اگه بخوام آرین رو اونجا ببرم روزی یکی دو ساعت باید تو راه باشه و بچه خسته میشه پس به این نتیجه رسیدیم اولین اولویتمون برا پیدا کردن مدرسه برا آرین نزدیکی به خونمون باشه که خیلی تو راه تو ترافیک نمونه

                 

 یکی از دوستان گلم تو دنیای مجازی مدرسه دکتر افشار رو بهم معرفی کردن که دولتیه و جزو مدارس نمونه کشور هستشو خیلی هم به ما نزدیکه! چی بهتر از این؟!با تعاریفی که دوستمون کردن و بررسی هایی که خودم کردم  مدرسه خوب نه! عالی باشهدولتی هم باشه نزدیک هم باشه دیگه چی میخواییم!مجبور هم نیستیم 5   6 میلیون شهریه بدیم برا غیر انتفاعی ثبت نام کنیم!قراره فردا پس فردا با مازیار بریم و از نزدیک هم ببینیمش!

دوستان گلم فکر کنم منطقه ای که ما خونه گرفتیم منطقه ۳ باشه ممنون میشم اگه اطلاعی از مدارس خوب این منطقه سراغ دارین چه غیر انتفاعی چه دولتی بهم پیشنهاد بدین محدوده ولیعصر ونک جردن میرداماد پارک وی شیخ بهایی ملاصدراپیشاپیش تشکر میکنم

راستی برا عید عروسی داریم آرایشگاه و آتلیه خوب هم بهم معرفی کنین ممنون میشم مثلا مثل آرایشگاه فریما تو تبریزبرا آرایش عروس کدوم آرایشگاه ها خوبه؟

نوروزتان مبارک

$
0
0
 سلام سلام

 نزدیک به دو ساعت مونده به سال تحویل  ۹۲ 

 عزیزان نوروزتان پیشاپیش مبارک

ای کاش که هر لحظه بهاری باشی

هر رو پر از امیدواری باشی

هر ۳۶۵ روز امسال

سرگرم شمردن هزاری باشی

 

امسال مازیار عزیزم موقع سال تحویل پیشمون نیست و قطعا عیدمون به شیرینی عید های قبلی نخواهد بودو دلمون براش خیلی تنگ شدهعزیزم بدون تو زندگی برای ما بیمعناست انشالله که کارت اهواز زود تموم بشه و بیایی پیشمونعیدت مبارک از راه دور میبوسمت.

           

 ما امسال سال تحویل رو خونه مامان شهین گل هستیم و عمه نوشینجون هم از سوئد اومده و خیلی خوش میگذره خونه شلوغه و در تدارک مراسم عروسی هستیمکلی هم سوغاتی نصیبمون شده و نوشین جون یه بوت خیلی خوشگل از اونجا برام آوردهممنونم نوشین جونم

               

چهارشنبه سوری دیشب خیلی خیلی خوش گذشتکلی ترقه و بمب خریده بودیم و آتیش روشن کردیم و پریدیمگفتیم و خندیدیم و آرین هم کلی با آهنگی که ماشین همسایه پخش میکرد نانای کردشب به یاد موندی شد برامون

     

 آرتین قربونش برم دو هفته ای میشه چهار دست و پا راه افتاده و کل خونه رو زیرو رو میکنهو آرین هم شیطونی میکنه و با آقا داماد مهربون و نوشین همصحبت شده و خیلی خوش میگذره بهش

              

مامانم اینا مسافرت رفتن قبرسصد در صد بهشون خوش میگذرهانشالله که هر جا هستن سلامت و شاد باشنو عیدتون مبارک مامان خورشید و بابا جون و خاله ها و دایی جون

 

پ.ن: دوستان گلم اگه موقع کامنت گذاشتن کد تایید براتون باز نمیشه کلید F2 را بزنید

گزارش تعطیلات عید

$
0
0
 سلام سلامی بهاری از شهر زیبای تهران

دو روز قبل از چهار شنبه سوری تهران تو خونه با آرین و آرتین تنها بودممازیار اهواز بود و مامانم اینا رفته بودن قبرس شمالی! ما هم قرار بود بریم کرج شب نور پروژکتورهای همسایه پشتی که یه خونه ویلایی خیلی بزرگه و هر وقتی برا صدا و سیما توش فیلم برداری میشه افتاده بود تو خونمونو خونمون مثل روز روشن شده بود وقتی پرده رو کشیدم کنار و چشمم به خونه افتاد ۲ نصفه شب ترسی افتاد تو وجودم پتو و دو تا متکا برداشتم و بدو بدو اومدم این سمت خونهو تو هال پذیرایی پهن کردم و همونجا سه تایی با هم خوابیدیم!

 راستش نقشه خونمون رو خیلی دوست دارمهمیشه خونه های مستطیل شکل رو خیلی دوست داشتمو از مربع شکل ها اصلا خوشم نمیومد! خیلی خوبه که ایندفعه خونمون مستطیلیه و هر کی سمت هال و پذیرایی خونه تلویزیون ببینه صداش تا اتاق خواب ها نمیرسهو مزاحمتی ایجاد نمیشه!

      

روز قبل چهار شنبه سوری بچه ها رو با مکافات زیادی آماده کردمو ساک رو برای آخرین بار چک کردم و بستم ماهی هامون رو گذاشتیم تو کیسه فریزرو ترقه هامون رو برداشتیم و راه افتادیم سمت ماشینسخت ترین قسمت بیرون رفتنمون همینه که از تو خونه بزنیم بیرون

          

 آرتین رو گذاشتم تو کریرش و آرینهم نشست جلو پیش خودم و کمربندشو بستم از اتوبان همت انداختم و رفتیم تا خود کرج!  اتوبان خلوت بود یک ساعته رسیدیم کرج! عمه نوشینعزیز همون شب مراسم بله برونش بود که آقای داماد به همراه خانواده آمده بودن برا صحبت کردن در مورد مهریه و این چیزا که شب خیلی خیلی خوبی بود و خیلی بهمون خوش گذشت

نوشین عزیزم بهت تبریک میگم انشالله که خوشبخت باشی مهربونترین دختر دنیا

چهار شنبه سوری آقا داماد هم اومد خونه مامان شهینو کلی با نوشین ترقه و مهمات خریده بودن که با مال آرین گذاشتیم یه جا و خیلی زیاد شدو یه آتیش عالی جلوی خونه روشن کردیم و کلی خوش گذشتشب هم سبزی پلو با ماهی خوردیم و عالی بودو چهارشنبه مون اینگونه بدر شدبازم جای آقای پدر(مازیار جونم) خالی بود

فردای چهارشنبه سوری تحویل سال نو بودکه بچه ها لباسهای نوشون رو پوشیدن و در کنار مامان شهین و بابا جون و عمه نوشین سال ۹۲ رو با هم تحویل کردیمو روبوسی و عیدی گرفتیم آخ جووووون منم امسال عیدی دلار هدیه گرفتمکه خیلی خوشبحالم شد و آرین و آرتین هم اسباب بازی... مال آرتین تشک موزیکال بود که با هر آهنگی که تشکه صدا میداد آرتین هم میرقصید!

                

روز یکم عید با نوشین جون یه سر رفتیم بیرون و یه مغازه لباس فروشی شیک هست تو کرج به اسم (سون-هفت)که یه سر اونجا زدیم نوشین لباس بخرهکه خودمم بی نصیب نموندم و لباسهاس خیلی قشنگ بود و دو تا پیراهن و یه بلوز هم برا خودم خریدمخیلی شیکه و دوستشون دارم! 

             

روز دوم عید عموی مازیار تهران خونشون ناهار دعوتمون کردنو همه با هم رفتیم مهمونیمنم یکی از اون لباسای خوشگلم رو پوشیدم و رفتیممهمانی خیلی شیک و عالی بود مهمون هم زیاد بودخیلی خوش گذشت

           

 بعد از ناهار آهنگ گذاشتن به افتخار نوشین و آقا داماد و وسط آهنگ ها  آهنگ ترکی"اولماز اولماز اولماز" اومد که عمه جون مازیار گیر دادن به من و بلندم کردن و منم مجبور شدم حرکات موزون از خودم به سبک ترکی در کنم و خوب بود آرین و آرتین هم که کلی بازی کردن و آرتین هم که با هر آهنگی کلی باسنشو قر میداد و همه رو میخندوند و همه عاشقش شده بودن!و بازم جای مازیارم خالی بود

                

از همونجا با همه خداحافظی کردم و با بچه ها اومدیم خونهو کمی خونه رو مرتب کردم و استراحت کردیمروز سوم به همراه آرین و آرتین یه سر زدیم بیرون و تو اتوبانهای خلوت تهران گاز و گرفتیم و از مدرس کمتر از ۵ دقیقه رسیدیم هفت تیرو از اونجا بهاردوری اونجا زدیم برا آرتین پمپرز و پستونک خریدم و زانو بند یادم رفتبچم انقدر تند تند چهار دست و پا میره پدر زانوهاش در اومده از اونجا هم مستقیم اومدیم سمت خونه و به در خواست آرین که پیتزا میخوام رفتیم فست فود ملت روبروی پارک ملت و پیتزا خوردیم و چغاله بادوم خریدیم و اومدیم خونه! خوش گذشت

              

روز چهارم نشسته بودم و داشتم تو اینترنت خبر ها رو میخوندم که لابلای خبر ها جشنواره نوروزی برج میلاد تهران به چشمم خوردو عکسهاش رو به آرین نشون دادم و کلی ذوق زده شدو حاضر شدیم و رفتیم سمت برج میلاد

          

خیلی شلوغ بود مسافر زیاد بود ماشین رو پارک کردیم و رفتیم داخل محوطه اشخیلی شاد و خوب بود آرین کلی بازی کرد آرتین هم تو کالسکه اش همه جا رو نظاره میکردآرین سوار توپ بادی جادویی شد

و اما آرین...

 از اونجا رفتیم داخل برج و کلی غرفه های نمایشگاهی بود دیدن کردیم و چند جلد کتاب برا آرین خریدیم و از دهکده حیوانات دیدن کردیم و از چادر های محلی آش رشته و نون محلی خریدیم و خوردیم و خوش گذروندیم و در آخر هم تو K1 شام لازانیا با سوپ خوردیم که اصلا خوب نبود  و برگشتیم خونه

 تو راه برگشت تو اتوبان همت آرتین یه گریه هایی میکرد که نمیدونستم چیکار باید بکنم و همش میگفتیم الان میرسیم الان میرسیم که یه قسمت راه رو هم اشتباه پیچیدمو راهمون کمی دور شد و گریه های بچه بند نمیومدو آرین هم از پسش برنمیومد مجبور شدم تو یه پارکینگی ماشین رو پارک کنم و آرتین رو بغلم بگیرمو رانندگی کنم فکر کنین من با آرتین تو اتوبان همت و نیایش با هم رانندگی کردیم

امروز ۵ ام هم بابا مازیار گل قراره بیاد که سه تایی با هم میریم فرودگاه دنبالشبابا مازیار گل و مهربون دلمون برات تنگ شده خیلی زیاااااااااااااااد بوووووووووووووووووس

راستی مامانم اینا هم امروز پنجم از مسافرت برمیگردن!

 


خرید و تهران گردی

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

احوالات خوبه ؟ تعطیلات خوش گذشت؟ خدا رو شکر

به ما هم خوش گذشت و از بودن در کنار عزیزان و خانواده لذت بردیمعروسی خیلی خیلی خوش گذشت مراسم عروسی عالی بود و کلی کیف کردیمعروس و داماد بسیااااار شیک و زیبا و رمانتیک و دوستداشتنی بودننوشین جونمخیلی ناز شده بود.عزیزم برات آرزوی خوشبختی میکنمروز ۱۱ فروردین عروس و داماد رو بردیم فرودگاه و باهاشون خداحافظی کردیم و رفتن سوئد اشک تو چشامون جمع شده بود انشالله که هر جا هستن سلامت و خوشبخت و موفق باشن


                    

۱۲ فروردین رفتیم شهروند و کلی خرید کردیم و بعد از خرید دیدیم گشنه ایم و شام تو خونه نداریم گفتیم شام کجا بریم کجا نریم که تصمیم گرفتیم بریم "گیلانه" رستوران خیلی شلوغ بود چند دقیقه ای تو صف بودیم که میز خالی بشه غذا کباب ترش و ماهی تیلاپیا با سینی مزه شمالی (کشک بادمجان و ماست اسفناج و ماست بادمجون و ... ) سفارش دادیمدفعه اولم بود که کباب ترش میخوردم ولی از مزه اش خوشم اومدماهیش هم که فوق العاده خوشمزه بود مخصوصا طبخشترد و لذیذ بود خیلی دوست داشتم سینی مزه اش هم خوشمزه بودآرتین نشسته بود کنار مازیار و مازیار کلی بهش ماهی پلو و سوپ داد انقدر خوب با اشتها میخورد که آدم کلی کیف میکردبر عکس آرین که هنوزم که هنوزه از غذا فراریه!

           

 بعد از شام برای چایی رفتیم خونه مامان ایناو تا ساعت ۱ نصفه شب نشستیم و برنامه ۱۳ بدر رو با هم ریختیمکه بریم پارک ملتکه زیاد تو ترافیک نمونیمو یه جای خیلی خوب بساطمون رو پهن کردیم و مامانم کباب کوبیده آورده بود سیخ زدیم و کباب کردیمجای دوستان خالی خیلی خوشمزه بود و خوش گذشت

                          مامان خورشید در حال سیخ زدن کوبیده

             

             

بدمینتون و تخته نرد و توپ بازی کردیم آرین خیلی از بدمینتون خوشش اومده بود و حاضر نبود راکت رو به کسی بده و همش با مازیار بازی میکردآرتین هم بعد از کلی بازی کردن با خاله ها تو چادر خوابیدو سیزدهمون اینچنین بدر شد

               

فردای سیزده بدر مازیار رفت اهوازو من به همراه مامانم رفتیم یافت آباد برا خرید مبل و سرویس تخت برای آرینتصمیمم این بود که با مامانم بگردیم و بعد با مازیار بریم بخریم که یهویی یه مبلی چشممون رو گرفت که هم قیمتش مناسب بود هم مامانم خیلی خوشش اومدو بالاخره یکروزه مبلها رو هم خریدیم و فاکتور کردیم

                        آرتین و مامان خورشید در عروسی نوشین جون

                 

ایندفعه دوست داشتم مبل راحتی رنگی اسپرت بخرممثلا بنفش ولی بازم نشد و مبل کلاسیک(نیمه استیل) خریدمبرا آرین هم چند وقتی بود میخواستم سرویس خواب مک کوئین رو بخرمکه اونم خریدیم و دست پر برگشتیم خونه! 

             

تهران خیلی خوبه و دوسش دارمهر روز با مامان جونم بچه ها رو برمیداریم و با ماشینم یه جایی میریمو میگردیم چند روز پیش تجریش بودیمبازار میوه و سبزیش خیلی حال داد کلی سبزی پاک شده و خرد شده خریدم و دوری اونورا زدیم و آش رشته و حلیم خوردیم خیلی چسبید و خوش گذشت

پریروز برا خرید پرده رفته بودیم زرتشت دو سه دوری خیابون رو بالا پایین رفتیم و چیزی انتخاب نکردیمقیمتها اکثرا متری بالای 100 تومن بود و خیلی کم پرده زیر 100 تومن بود مامانم دیروز گفت بیا یه سر هم بریم مولوی!ماشین رو برداشتیم و بعد از ساعت 5 که طرح اصلی تموم شد رفتیم سمت مولویخیلی شلوغ پلوغ بودسر از شوش هم در آوردیم

               

بالاخره بازار پرده فروشها رو پیدا کردیم و ماشین رو پارک کردم و آرتین رو گذاشتم تو کالسکه و راه افتادیم سمت پاساژ واااای باورم نمیشد قیمتها خیلی با زرتشت فرق داشت اصلا متری بالای صد تومن پرده نبود و یا اگه بود خیلی کم ! شاید جنسها کمی فرق داشتن ولی خیلی هاشون هم مشابه هم بودنباورتون نمیشه پرده ها متری 30 تومن 40 تومن دیگه گرون هاش 60 70 تومن!

            

کار دیگه ای که این چند روزه کردم این بود که رفتم آموزش پرورش ناحیه 3 و لیست مدارس دولتی و غیر انتفاعی رو پرسیدم که دو تا آدرس سایت دادن که اونجا نگاه کنم که خیلی عالی شدحالا مدارس رو دارم بررسی میکنم اولین چیزی که برام اولویته اینه که محیط مدرسه بزرگ باشه و شبیه مدرسه باشه نه خونه!یه چیزی هم که این چند روزه فکرشو و کردم با مازیار هم صحبت کردم و به یه نتیجه رسیدیم این بود که امسال آرین رو بنویسیم پیش دبستانیبه امید خدا

آرتین خیلی خیلی بامزه شده و آرین هم آقا  میخواستم در مورد کارهاشون بنویسم ولی این پستم خیلی طولانی شددفعه بعد سعی میکنم بیشتر از بچه ها بنویسم

ببخشید که دیر شد آپ کنم سرم خیلی شلوغ شده و صبح تا شبم پرهو وقت سر خاروندن ندارم مدام در حال رفت و آمد به خونه مامانم هستیم و در حال خرید برا خونه !


واقعیت فراموش شده

$
0
0
ایمیلی به دستم رسید خوشم اومد گذاشتم تا دوستان هم بخونن
دوست داشتین یه سر برین ادامه مطلب

 
 
آرین و مرغ عشق

آرین و فنچ و مدرسه

$
0
0

سلام سلامی بهاری و بارانی از شهر زیبای تهران

عجب بهاری داره این شهر هر روز باران و هوای تمیز همه جای شهر تمیز و سر سبز چقدر کیف میده رانندگی تو این شهر!

خدایا شکرت به خاطر همه چیبه خاطر نعمتهای خوبتو به خاطر همه لطفت در حق من خدا جونم خیلی دوستت دارم به من و خانواده ام اول سلامتی بعد طول عمر بدهتا از نعمتهای بی دریغت نهایت لذت رو ببریم و سپاسگذار این همه مهربونیات باشیم

امسال تعطیلات عید بیشترین چیزی که آرین رو خوشحال کرد عیدی دایی حمید رضا ۸ تا ۵۰۰۰ تومنی نو بودو هر جا میرفتیم به همه میگفت و برنامه ریزی میکرد چی بخره و به من میگفت مامانی میتونم با اینا سی دی اکس باکس بخرم ؟چند تا میتونم؟! خیلی پسرم !آرین: خیییییییییییییلی؟

خاله نسیم گل هم ۵ تا ۵۰۰۰ تومنی به آرین عیدی داد که خوشحالی پسری دو چندان شد  دستتون درد نکنه

مامان خورشید مهربون چون میدونه آرین به اندازه کافی اسباب بازی داره همیشه براش کادو لباس میخره  امسال هم عیدی لباس سه تیکه بن تن که تو عکسها تنش هست رو خریده بود ولی آرین به اندازه پولهایی که از دایی گرفت خوشحال نشد و نمیدونستم گل پسرم اینقدر پول دوست داره !

مامان شهین هم وقتی کادوش رو به آرین داد آرین گفت مامان شهین لباسه؟!مامان شهین گفت نه بابا مگه من بیکارم برات لباس بخرمنخیر قربان !باز کن ببین چیه که آرین باز کرد و اسباب بازیش رو دید که میز بیلیارد بودو باز هم به اندازه عیدی که دایی داده بود خوشحال نشد!

                

حالا قراره یه مقدار پول بزاریم رو پولهاش و یه دوچرخه خوشگل ایندفعه سایز بزرگ براش بخریمبا یه قفل گنده که دیگه آقا دزده نتونه ببره! و چند تایی سی دی اکس باکس!به درخواست پسری

آرتین خیلی بامزه غذا میخوره یعنی هر چی میزارم تو دهنش با دستش در میاره و نگاه میکنه دوباره میزاره تو دهنشبا انگشت شصت و سبابه اش انقدر خوب چیزها رو برمیداره میبره سمت دهانش واسه همین هر وقتی غذاهاش رو تکه های درشت درست میکنم و میزارم جلوش خیلی بامزه میخوره

                

آرتین بلا خیلی فرز شده همه جای خونه رو در عرض ایکی ثانیه چهار دست و پا میچرخه  و جدیدا هم یه تاتیرو خریدم براشخیلی چیز خوبیه و خیلی دوسش داره با اونم کلی حال میکنه و راه رفتنش خیلی خیلی خوب شده

 ولی بازم هر وقتی سرش میخوره زمین و اینور اونور و گریه اش در میادکنترلش خیلی سخت شده به نظرم بدترین موقع سن بچه الانشه!درسته خیلی شیرینه و آدم میخواد درسته بخوردتشولی کنترلش هم خیلی سختهمخصوصا که هر چی میبینه رو زمین و میزاره تو دهنش و هر روز اسهاله!

همه چی رو میگیره و بلند میشهخیلی دوست داره همش وایستهاز میز تلویزیون گرفته تا مبلها و صندلی و اپن آشپزخونههمه رو میگیره و بلند میشه هر چی رو میز تلویزیون وسایل تزئینی هست میکشه و میندازهاکثر مجسمه هامون بیچاره ها ضرب دیده شدن

              

چند وقت پیش رفته بود سمت اکس باکس آرین و دکمه اش رو زده جا سی دیش باز شده و دستش رو گذاشته رو جا سی دی که بلند بشه جا سی دی صدا داده و آرین داد زد مامانی بیا این آرتین رو بردار اکس باکسم داغون شدرفتم دیدم واییییییی چیکار کردهجا سی دی کج شده بودبازم خدا رو شکر نشکسته بود

 به زحمت جا انداختم و خدا رو شکر کار کرداز اون موقع دیگه هر وقت آرتین میره سمت تلویزیون میبینم آرین از پشت بغلش میکنه و میبره میزاره اون سمت خونه تو اتاقهاو برمیگرده و اما آرتین از رو نمیره و چها دست و پا اون مسیر طولانی رو با زانو های دربداغونش که اکثرا نمیزاره زمین  و رو نوک انگشتاش میره خودشو میرسونه به آرین و تلویزیون و این کار چندین بار اتفاق میفته

                

چند وقت پیش داشتیم کرج از یه خیابونی که پر مبل فروشی بود رد میشدیمبه مازیار گفتم نگه دار بریم ببینیمکه وسطای مبل دیدنمون آرین به من گفت مامانی بیا یه چیزی میخوام بهت نشون بدم گفتم چی؟گفت حالا بیا! دستمو گرفت و منو برد بیرونو یه فنچ سفید خوشگل و ناز با نوک قرمز رو بهم نشون داد که اینور اونور میپرید و نمیتونست درست حسابی پرواز کنه

منم شجاع شدم و رفتم گرفتمش و به مبل فروشی نشونش دادیم که مال شماست گفت نه! که مجبور شدیم بیاریمش خونه چون یه گربه همونورا کمین کرده بود از قضا خونه مامان شهین همسایه شون اومده بودن عید دیدنی که فنچ رو دیدن و گفتن ما یه مدت نگه داری میکردیم و قفس خالی و ارزن داریم که مازیار رفت و ازشون گرفت و خدا غذا و خونه اش رو هم براش فرستادگذاشتیم تو قفس و آوردیمش تهرانکه چند روز بعدش دیدیم دایی جون یه دوست خوب عین خودش رو هم براش خریده و اینجوری شد که آرین فنچ دار شد

 از قضا دوست جدید آرین به اسم آرشطبقه پایین ساختمونمون هم یه جفت مرغ عشق خیلی خوشگل داره که هر وقتی با قفسشون میاره خونه ما و با آرین حسابی مشغولن و آرین آموزشهای لازم رو از آرش خان میبینه و آرش پسر خیلی خوب و مودبیهو حسابی تو این چند وقته با آرین دوست شده ولی اختلاف سنیشون ۵ ساله و خیلی زیاده ولی آرین رو دوست داره و آرین هم آرش رو خیلی دوست داره

این روزها درگیر پیدا کردن مدرسه برا آرین هستمو خیلی استرس الکی دارم و نگرانممیخوام بهترین مدرسه ثبت نامش کنمنه اینکه خیلی رو درس تاکید کنن نه! مدرسه ای باشه که محیطش شاد باشه و تفریحات و اردو و گشت و گذار و ورزش جزو برنامه هاشون باشه طوری که آرین رفت مدرسه با اشتیاق بره و خوشش بیادچندتایی مدرسه غیر انتفاعی رو که سمت خونمون بود رو رفتم ولی محیطشون کوچیک بود تعداد دانش آموزان پیش دبستانیشون هم ۶ ۷ نفر تو یه کلاس که چنگی به دلم نزد ! یه مدرسه غیر انتفاعی هست به اسم والعصر که ساختمانش نوساز و تقریبا بزرگه اونم میخوام یه سر بزنمو مدرسه دولتی افشار رو هم همینطور ! دولتی رو شنیدم میگن تعداد بچه هایی که ثبت نام میکنن خیلی زیادهو یکمی دو دل شدم حالا باید برم از نزدیک ببینم

مدارس سلام و رشد و سروش و پند هم که به ما تقریبا دور هستن سمت فرمانیه و قیطریه و پاسداران و شیخ بهایی نمیدونم واقعا ارزشش رو داره بفرستمش یا نه؟! اگه انقدر خوب باشه و تاپ که میفرستمش!چون بالاخره ما اجاره نشینیم و مکانمون ثابت نیست میتونیم سال دیگه نزدیک مدرسه اش خونه بگیریم !البته سایت مدرسه رشد رو که داشتم نگاه میکردم برنامه های فوق برنامه خیلی زیاد داره و به نظرم کامل اومد همه مراسمها رو که تو تقویم هست رو براش برنامه دارن! تو مدارس منطقه ۳ چند تایی که رفتیم سمت شریعتی دیدیم نمیدونم آیا واقعا با مدارس خیابون خودمون فرقی دارن یا نه؟! اصلا چطوری میشه فهمید

خلاصه که کار خیلی سختیه و درگیرمو استرس دارم!ممنون میشم اگه کسی اطلاعاتی در مورد مدارس داره با من در میون بگذاره

 

پارک ملت و لاله ها

$
0
0

سلام مهربونها خوبین خوشین؟سلامتین ؟ خدا رو شکر

و اما ادامه خاطرات ما در دفترچه مجازیمون 

بالاخره بعد از یک ماهی و اندی که اومدیم تهرانتازه چیدن خونه و جاسازی وسایل ها تقریبا تموم شدو یه نفس راحتی کشیدم دیروز یه خانمی که تو خونه مامانم اینا کار میکنه اومد خونمون و همه جا رو برق انداختخیلی از کارش خوشم اومد ماشالله زرنگ و فرز بود و تند تند همه جا رو تمیز میکرد و خوبم تمیز میکرد سرامیک ها رو با وایتکس و دستمال پاک کرد الان خونه حسابی برق میزنه تصمیم گرفتم فعلا ماهی دوبار  بیارمش!

خونمون خیلی جاهاش هنوز خالیهو باید کلی چیز میز بخرم که پر بشه مخصوصا وسایل تزئینی و تابلو و اکسسورییه راهروی تقریبا دراز هم داریمکه هنوز فرش نداره! باید فرش هم بخریممیخوام از این فرش های مدنو بخرم که دیروز با سرچی که تو نت زدم خیلی بد گفته بودن از کیفیتش ولی طرح و مدلشون رو دوس دارم کسی پیشنهادی چیزی نداره برا یه راهروی دراز؟! 

       

مبل هامون هم احساس میکنم کمه! آخه این مدل جدیدا اکثرا هفت نفره بودن و یه نیم ست راحتی لازم داریم برا جلوی تی وی حالا کم کم باید خرج کنیماز اونور هم بورس همش میره بالا آدم دلش نمیاد پولاشو خرج کنه و دوس داره هی بریزه تو بورس و سهم بخره!

جاتون خالی جمعه بعد از صبحانه هوا عالی بوداز وقتیکه اومدیم تهران تصمیم گرفته بودیم کلی بریم پارک ملتولی تا حالا وقت نشده بود که بالاخره جمعه طلسمش شکستو چهار تایی رفتیم و صفا کردیم حساااابی 

        

ماشین چهار چرخ آرین و سه چرخه آرتین رو برداشتیم و پیاده رفتیم پارک فوق العاده بودپارک ملت شده بود پارک لاله ها

چقدر گل لاله کاشته بودنچقدرررررر زیبا بودن لاله ها انواع رنگهاش بود خیلی دلباز بود چقدر خداییش خرج کردن برا همین لاله ها!

  لذت بخش بود کلی قدم زدیم و نفس کشیدیم بچه ها خیلی خوشحال بودن ناهار رو کنار دریاچه ساندویچ خوردیمو رفتیم سمت فضای بازی کودکان و آرین کلی هم اونجا بازی کردو قدم زنان برگشتیم خونه و خیلی خوش گذشت خیلی وقت بود همچین پارکی نرفته بودیم

چند تایی از مدارس منطقه ۳ رو با آرین رفتیم و فرم پیش ثبت نام پر کردیمچند تاییشون هم زنگ زدن برا مصاحبه و تست! یکیشون رو که جلسه مشاوره داشتن به همراه مازیار رفتیم!

      

 حالا ببینیم خدا چی میخواد و قسمتمون کدوم مدرسه هست واقعا انتخاب کردن مدرسه سخته!هنوزم بین مدرسه غیر نتفاعی و دولتی خوب دو دلم!

       

یه سر هم کانون موسیقی پارس تو خیابون شیخ بهایی رو رفتیم و  کلاسها رو پرس و جو کردیمکه گفتن دوره مقدماتی برا سن آرین جون دو سالهکه بعد از گذروندنش میتونه رو یه سازی که مد نظرش هست کار کنه

 گل پسر رو ثبت نامش کردیماز اونجایی که همیشه علاقه خاصی به موسیقی داشتم هیچ وقت نشد که ادامه بدم و یاد بگیرم بیشتر به خاطر جابجایی هایی که داشتیم حالا به حول و قوه خداوند آرین موسیقی رو شروع کرد امیداورم که بتونه با علاقه ادامه بده و موزیسین حرفه ای بشهاحتمالا خودمم برم ثبت نام کنم

علاوه بر هزینه ای که برا ثبت نام ترمش پرداخت کردیم وسایل جانبیش هم که باید میخریدیم خریدیم و کلی هم هزینه اونا شد و به نظرم خیلی گرون اومدولی چه میشه کرد زندگی همینه!دیگه باید کیف کرد و خرج کرد و خوشحال بود.

 آرین با دیدن وسایل خیلی خوشحال شدو با زدن فلوت تو ماشین حسابی گوشمون رو نوازش داد .دوم اردیبهشت جلسه اولشون بود که خیلی منتظر بود که بره کلاسشون هم گروهیه و حدود ۱۵ نفری هستن تو کلاس که قراره تو این دوسال بلز و فلوت و نت خوانی و آهنگ و شعر کار کنن باهاشون

آرین بعد از کلاس اومده بیرون و بهش میگم مامانی چطور بود کلاس؟ خوشت اومد راضی بودی؟

آرین: مامانی نمیدونی چقدر خوب بود یعنی خیییییییییییییییییلی خوب بود خیلی حااااااااااااااااااااااال داد!

آرین جون مگه چیکار کردین؟

آرین: مامانی میدونی خیلی کیف کردیم خییییییییییییییلی خانوم معلم ها ...

که با هم اومدیم تو ماشین و کلی برام توضیح دادو خواهش کرد که دیگه کلاس رو نصفه نذاریم و کامل برهکه بهش قول دادم تا آخرش همراهش باشم که تموم کنه

 

عاشقتونم کوچولوهای دوستداشتنیم

 

آرین و آرش

$
0
0

سلام دوستان عزیزم خوبین؟

ما هم خوبیم و دلتنگ بابا مازیار چند روزی میشه رفته اهواز و ما تنها شدیمالبته خدا رو شکر مامان بابا و خواهرا و داداشم پیشمونن و خیلی  تنهایی رو حس نمیکنیمهر وقتی اونا میان پیشمون و اکثرا هم ما اونجاییم

آخی دلم به حال خودم سوخت یهویی!یادمه اهواز که بودیم آخر هفته ها وقتی مازیار بعضی وقتها درمانگاه داشتمن و آرین تنها بودیم و یهویی حوصله ام سر میرفت و عصری میرفتم پارکینگ که بریم بگردیممیدیدم پارکینگ خالیه خالیه و تنها ماشین ما تو پارکینگهو دلم میگرفتبا خودم میگفتم خوش به حال همشون حتما یه جایی مهمونی دعوتن خونه مادری مادر شوهری خاله ای عمه ایاونوقت ما تنهای تنها تو خونه نشستیم!

                    

حالا ما هم شدیم مثل اون ماشینهای همسایه تو پارکینگ !اکثرا یا بیرونیم یا خونه فامیل و مامانم و مادر شوهرم!طوری که آرش دوست آرین چندین بار اومده و دیده ما نیستیم یه نامه ای نوشته بود و چسبونده بود به درمون که"آرین هر وقت اومدم نیستین...هر وقت اومدین بیا پیشم تا با هم بازی کنیم"

آرش به ما میگفت چه خوب شد که شما اومدین این ساختمون من خیلی تنها بودم الان ولی میتونم با آرین بازی کنم و بیام خونتون ! ما هم بهش گفتیم خوب شد تو هم هستی که با آرین بازی کنیاونم چه بازیهایی! که آرین تا حالا خیلی کم از این بازیها کرده بود اسباب بازیهایی که سالها تو کمد ها خاک خورده بود کم کم دارن معنا پیدا میکنناز تفنگ بازی گرفته تا لگو و آبپاش بازی که آرین به همراه آرش میرن تو حیاط و بازی میکننو بدو بدو میکنن و رو چمنهای حیاطمون دراز میکشن و ساعتها با هم حرف میزنن

خیلی خوشحالم که آرین یه همچین دوستی پیدا کرده و کلی باهاش مشغولهو چیزای خوب خوب یاد میگیره مثلا چند روز پیش در حال بازی با اکس باکس بودن که آرتین رفت سراغشون و میخواست دکمه اجکت رو بزنه که آرین گفت ای بابا آرتیییییییییین نکن و کمی عصبانی شدو آرش رو به آرین گفت آرین صبر کن الان بهت میگم چطوری آرتین رو دورش کنیم و یکی از اسباب بازیهای آرتین رو کمی دورتر گرفت و تند تند صداش کردآرتین هم رفت سمتش و دورتر و دورتر شد و مشغول شد و خودشون هم رفتن سمت بازیشون!

خدایا ممنونم

پ.ن۱ : اومده بودم در مورد تحقیقاتی که راجب مدارس کرده بودم بنویسم که شاید به درد دوستان بخوره که این پست نوشته شد و از موضوع خارج شدم  حالا  تو پست بعدی در موردش مینویسم

پ.ن۲: اون عکسی که آرین هست پرده های خونمونه قشنگه؟!از آرین عکسی نداشتم مجبور شدم بزارمشپرده هامونم دیدینهههههه

روز مادر مباااااااااااااارک

$
0
0

گلی برای مادر

مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و می‌خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از
گل فروشی خارج شد، دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هقگریه می‌کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: «دختر خوب، چرا گریه می کنی؟»
دختر در حالی که گریه می کرد گفت: «می‌خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط ۷۵ سنت دارم در حالی که گل رز ۲ دلار می شود.» مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا من برای تو یک شاخه رز قشنگ می خرم.

وقتی از گلفروشی خارج شدند مرد به دختر گفت: مادرت کجاست؟ می خواهی تو را برسانم؟
دختر دست مرد را گرفت و گفت: «آنجا» و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد.
مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.
مرد دلش گرفت.. طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و ۲۰۰ مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد!

روز مادر رو به همه مادران عزیز -مادران وبلاگی گلم -مخصوصا مامان جون خودم و مادر شوهرم و مامان بزرگ دوستداشتنی ام تبریک میگمانشالله که همیشه سلامت و شاداب باشن

آرتین جونم راه رفتنت مبارک

$
0
0

سلام دوستان گلم

ممنونم از تبریکات پر از مهر و صمیمانه تون

آرتین ما دیروز شنبه ۱۴ اردیبهشت دو روز مانده به ۱۱ ماهگیش هفت هشت قدمی راه رفتو مورد تشویق و سوت و هورااااااااا خاله ها و مامان خورشید و بابا جون و دایی جون مخصوصا آرین شدنازی آرتینم بعد از تشویق شدن کمی ترسید و لب و لوچه اش رو جمع کرده بود و بهت زده همه رو نگاه میکرد که یکی یکی همه گرفتنش و محکم فشارش دادن و بوسیدنش و چندین چند بار گذاشتیم که راه بیاد هر دفعه چند قدمی راه میرفت و میفتاد یک هفته ای میشه که بدون کمک وایمیستاد و امروز راه افتاد

 

              

عزززززززززززززززیز دلم راه رفتنت  مبارکت باشه قدمهایت همیشه استوار

ظهر "روز مادر"بابا مازیار از اهواز اومد و من و آرین و آرتین رفتیم فرودگاه دنبالش و از اونجا مستقیم رفتیم کرج شب پیش مامان شهین و بابا جون بودیم و شام رو رفتیم رستوران ارکیده شعبه کرج که خیلی خوش گذشت مخصوصا به آرین و آرتین کلی تو فضای بازیش بازی کردن و لذت بردن غذا هم شاندیز سفارش دادیم خوشمزه بود

از طرف موسیقی پارس به جلسه ای دعوت شدیم که آشنایی بیشتر اولیا با هم و و با مربیان زحمت کش و دوستداشتنی بود همچنین آموزشهایی که طی دوسال قراره به بچه ها بدن رو هم توضیح دادنکه تو طول ۸ ترم چه کارهایی قراره بکنن که دو ترم اولش بازی و موسیقی هست و از ترم سوم بلز و چهارم فلوت شروع میشه

آرین که خیلی خیلی کلاسش رو دوست داره و هر دفعه با اشتیاق میرهو میگفت مامانی هر دفعه یه جایی میریم جلسه اول رفته بودیم جنگلو آقا فیله و طوطی با هم حرف میزدن و جلسه دوم رفتیم جاده و داستان موش و گربه بودو میپریدیم اینور اونورجلسه سوم یادش نبود 

           

به پیشنهاد خاله نسیم گل رفتیم باشگاه انقلاب و تو جاده سلامتش با آرین و آرتین کمی پیاده روی کردیم و هوا خوردیم عالی بود ملس و دوستداشتنی به نسیم گفتم یه سر بریم آکادمی اسکیت ببینم شرایطش چطوره که رفتیم و آرین رو ثبت نام کردممحیطش عالی بود یه فضای سرپوشیده بسیاااااااار بزرگ که آرین خیلی دوست داشت 

 اولین جلسه رو پنجشنبه به همراه بابایی رفتیم و کلی بازی کرد و مربی خیلی ازش راضی بود و آخر هم جایزه اش یه بازی بود که با بچه ها انجام دادن خانم مربی کاسه های پلاستیکی رو پرت میکرد وسط سالن و بچه ها باید میرفتن و جمع میکردنکه آرین خیلی دوست داشت و وقتی کلاس تموم شد حاضر نبود زمین رو ترک کنه و میگفت چه زود گذشت !

                    

بعد از ثبت نام آرین رفتیم سمت شکم کده و فودکورتسالاد های خوشمزه و بزرگش از دور بهم چشمک زدن و یه سالاد من گرفتمو یه سیب زمینی و بستنی آرین و یه سوپ خاله نسیمو رفتیم طبقه بالا و نشستیمعجب سالاد خوشمزه ای بود سالاد یونانی مخصوصا سسش محشر بود عاشقش شدمو دفعه بعد هم که با مازیار رفتیم از همین سالاد سفارش دادیم و خوردیم خیلی خیلی چسبید! به به! بعد از یک دور کامل پیاده روی تو جاده سلامت عجب میچسبه سالاد یونانی!

آرتین رو گذاشته بودم تو کالسکه و تو جاده تندرستی داشتیم پیاده روی میکردیم که خانومها چند تاییشون بهم گفتن شما با هل دادن کالسکه دو برابر کالری میسوزونیاوهووووووم! پس احتمالا شکمم آب بشه به این زودیها و مانکن بشم

 آرین و آرش در حال بازی کردن


آرین و نمایشگاه کتاب

$
0
0

سلام مهربونا خوبین؟

ما هم خوبیم خدا رو شکر

بالاخره دیروز فرصتی شد و رفتیم نمایشگاه کتاب روز آخرش بود  از بس اینروز ها سرم شلوغه که وقت نمیکنم! اول رفتیم قسمت کتب خارجی که بابا مازیار کتابهایی که مد نظرش بود رو بخرهکه دیدیم رو دیوار غرفه ها چسبوندن که به اعضای هیئت علمی و اساتید اگر کتابهای تاریخ جدید ۲۰۱۲ بخرن بن میدن که شامل حال ما هم شد و با خرید دو عدد کتاب دو تا بن ۵۰ تومنی نصیبمون شد و با اون دو تا بن رفتیم سمت غرفه کودک و نوجوان و کلی کتاب برا آرین خریدیمکه دیگه شبا موقع خواب کتابهای تکراری نخونیم!

                         

                                    آرین در نمایشگاه کتاب و نمایش عروسکی

                       

تو این مدتی که دنبال مدرسه رفتم برا آرین خیلی خسته شدمتا جایی که دیگه خیلی از مدرسه ها رو بیخیال شدم اول نزدیکترین ها رو رفتیم که یکیشون  رو از نظر ظاهری که بزرگ و شیک بود مورد پسندمون شد والعصر!ولی وقتی برا مصاحبه رفتیم اصلا از نوع پرسش و برخوردشون خوشم نیومد !بعد از یکی دو روز زنگ زدن که آرین قبول شده مدارکش رو ببریم که گفتم جای دیگه میخواییم ثبت نام کنیم

بعد سراغ مدارس کمی دورتر از خانه مان رفتیم و تو جلسه مصاحبه شون شرکت کردیمکه خوب بود و راضی کننده!که وقت گذاشتن برا تست از آرینکه هر دو تا رو قبول شد و  بعدش وقت گذاشتن برا مصاحبه با مدیر که دیروز پند رو رفتیمو با مدیر خوش وبشی کردیم و امروز زنگ زدن که پسرتون قبول شده اگه دوست داشتین برا ثبت نام تشریف بیارین!

                

 از محیط مدرسه پند خوشمون اومده بود بزرگ و تمیز مدرسه هوشمند هم هست ولی دیروز فهمیدیم که قراره جاشون عوض بشه! و استیجاری هستن که کمی دو دل شدیم!البته مدیر مدرسه میگفتن که مدرسه ای که قراره بریم خریدیم و بزرگه و خوب!  

               

آرتین جونم و اسباب بازی جدیدی که بابایی براش از اهواز سوغاتی آورده و برا آرین هم لگو فضایی که خیلی دوست دارن و مشغولن

مدرسه توسعه هم مرحله اول قبول شدیم برا مرحله بعدی شنبه هفته بعد باید بریم  تعریفشو از دوستان شنیدم ولی وقتی مدرسه رو رفتیم دیدیم محیطش بزرگ و دلباز و با صفا بود ولی ساختموناش کانکس بود حالا شنبه بریم ببینیم چی میشه!

                 

مدرسه مفید رو هم که تو وبلاگ آزاده جون دیدم که روش مونته سوری هست اونم پیش ثبت نام کردیم و رفتیم برا جلسه مصاحبه که مصاحبه ها اکثرا گروهیه و خانواده ها میان و مدیر یا ناظم در مورد کلیات مدرسه صحبت میکنن!از در که وارد شدیم فهمیدیم که به دردمون نمیخوره مدرسه خیلی مذهبی بود و اکثرا خانومها چادری بودن و مدیر در حین صحبتهاشون همش میگفتن که مدرسه ما بر پایه آزادیه و بچه ها هر کاری دلشون بخواد میکنن و از این حرفها! ولی... !

نمیدونم با روش مونته سوری آشنایی دارین یا نه! روش خیلی خوبیه که الان اکثرا تو خیلی کشورهای غربی پیاده میشه ولی متاسفانه تو کشور ما چند تایی که مدرسه مونته سوری هست افتاده دست یه قشر خاصی!و به گفته خودشون به آزادی تو مدرسه خیلی اهمیت میدن ولی اولیا بچه ها موظفند چادر سر کنند و یا اینکه مقنعه که موهاشون بیرون نباشه!!!! اینم یه جور آزادیه دیگه بالاخره!!!

 آرین همچنان کلاس اسکیت رو میره و پیشرفت خوبی داشته و خیلی کلاسش رو دوست داره معلم اسکیت آرین اصرار میکنه که شما هم بیایین و با آرین جون با هم تمرین کنین یادتون باشه آرتین که هنوز به دنیا نیومده بود من یه ترمی رفتم و بعد که باردار شدم ولش کردم حالا فعلا دو دلم که برم یا نه! امروز اسکیت هام رو آزمایشی میبرم که آزاد اسکیت کنم

کارت عضویت باشگاه انقلابم هم حاضر شد و گرفتمدیگه به خاله نسیم زحمت نمیدیم و خودمون میریم! اونقدررررررررر ورزش ها ی مختلف زیاده که آدم دلش میخواد همه رو ثبت نام کنه هم آرین و هم خودم !

کلاس فوتبال و بسکتبال رو هم یه سری زدیم خیلی عالی بودن فوتبال که از تابستون قراره شروع بشه و بسکتبال هر وقت ثبت نام کنیم جلسه اولش شروع میشه حالا نمیدونم مازیار میگه خسته اش نکن ولی آرین میگه همه رو ثبت نام کن مامانی خیللللللللللللی خوبه من دوست دارم

دیشب موقع شام آرین رو صدا زدم پسرم بیا شام ! که داشت کارتون میدید برگشته بهم میگه مامانی میشه غذام رو یه جایی سرو کنی که هم بتونم بخورم و هم کارتون ببینم !

آرتین تنبل خان هنوز کامل راه نمیره همون هفت هشت قدم میره وقتی هم که بخواد بیاد سمت من دو سه قدم که میره بقیه راه رو خودشو پرت میکنه تو بغلم ای جوووووووونم عسل من بووووووسعاشقتم

               

پ.ن: بعضی دوستان کامنتهایی میزارن که خوشایند نیست !و واقعا جای تاسف داره!دوستان عزیزم اینجا خانه مجازی شخصیه منه هر چی دوست داشته باشم مینویسم و هر کامنتی رو که بخوام تایید میکنم و هر کی نوشته هام رو دوست نداره خواهشن نخونه! ممنون از همکاریتون

 

بو=رس بازی + نظر سنجی

$
0
0
بعدا نوشت:  تو وبلاگ دوست گلم مامان تارا دیدم برا وبلاگ ها نظر سنجی گذاشتن گفتم ما هم لینکش رو بزاریم ببینیم رای میاریم یا نه
پیشاپیش ممنونم از رای های خوبتون
برای شرکت در نظر سنجی وبلاگی اینجا کلیک کنید

 


نزدیک انتخاباته و همه چی قاطی پاطی منظورم اقتصاده مملکتمونه!سکه ارز سهام

منم که سرم حسابی به خرید و فروش سهام ها گرمه

صبح ساعت 8 با چشای خواب آلود پشت کامپیوترم تا ساعت 12 ظهر که تموم بشه

بعضی وقتها که تو سودم خوشحال و شاد و خندانم

بعضی وقتها که میرم تو ضرر سرم از شدت درد منفجر میشه و حوصله هیچ کاری رو ندارم حتی همین وبلاگم!

ولی در کل بازیه خوبیه بالا پایینش حال میده !

هم پول توش هست و هم ضرر ! باید آدم ریسک پذیری باشی که بتونی دووم بیاری تو این بازار بورس

به امید پیروزی و موفقیت برای همه دوستانم


مریم بورس

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

خوبین خوشین؟

خبر خبر

وبلاگ بورسی (مریم بورس) از امروز ۴ خرداد ۹۱ راه اندازی شد برای بازدید از این وبلاگ به سایت زیر مراجعه فرمایید

 و هر گونه سوالی داشتید اونجا در خدمتتون هستم تا جایی که بتونم خوشحال میشم کمکی بکنم

سعی خواهم کرد که تند تند مطالب وبلاگ رو بروز کنم

انشالله  

http://maryambourse.blogfa.com/

آرتین 11 ماهه شیطون و شیرین

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

احوال ؟ خوبین خوشین؟

چند وقتی هست این پست رو نصفه نیمه نوشتم و پاک کردم نمیدونم چرا نمیشد که بسندمش بالاخره امروز ثبتش میکنم

 روزهایی که گذشت پر بود از لحظات شادی و نشاط مهمون داشتم مهمونی رفتیم از هوای بهاری لذت بردیم کی گفته تهران هواش آلوده استما که از وقتی اومدیم همچین هوایی ندیدیم ! هوا بسیاااااار پاک و دلپذیره  لذت میبریم از هوای بهاری پایتخت امسال کلی بارون دیدیم و هنوز کولرها رو روشن نکردیم انقدررررررررر که هوا خنکه!همه فصلها سر جای خود چقدر خوبه اینجوری باشه! اهواز اکثرا تابستون بود و تبریز و اردبیل همش زمستون... تهران رو عشقه !خدایا شکرت بابت نعمتهای خوبت

          

               

آرتین بلای خونه ما کلی بلاتر شده و شیرینتر ۱۵ روز مونده به تولدش شروع کرد به دس دسی کردن  هر کی بهش میگه آرتین دست بزن شروع میکنه به دست زدن و کلی هم کیف میکنهوقتی همه تشویقش میکنن! به قول آرین آرتین دیگه متوجه حرفامون میشه و هر کاری میگیم میکنه!آرتین بای بای کن ! بای بای میکنه

         

وای وای وای اگه ببینین چقدر بلا شده وقتی چیزی رو از رو زمین برمیداره بهش میگیم آرتین نه نه! نخوریهااا بدده پا به فرار میزاره و وسط راه وایمیسته یه نیم نگاهی میکنه و با شنیدن نه بدده دوباره فرار و بر قرار ترجیح میده و بازی بازی میکنه باهامون جیگرررررررررمه!

               

راه رفتنش هم که خیلی خیلی بهتر شده ۷ ۸ قدم تبدیل شده به ۱۵ ۲۰ قدم از اینور خونه به اونور خونه رو میره البته مبلها رو میگیره و بلند میشه! خودش هنوز نمیتونه وسط خونه بلند بشهبعد از راه رفتن با تشویق من و بابایی آرین مواجه میشه و کلی ذوق میکنه و دوست داره چندین بار از اینور به اونور بره و بیاد!

            

جونممممممم آرتین انقدر باحال ناز میکنه که هر کی میبینه بهش میگه گل پسر مگه تو دختری انقدر ناز داری و خودتو لوس میکنی؟عزززززززززیزم چقدر بچه اینوقتهاش شیرینه و دوستداشتنی مخصوصا حوصله کنی و همش وقتت رو باهاش بگذرونی که کلی انرژی میدهولی خیلی وقتها حوصله اش رو ندارم چون به بقیه کارهام هم باید برسم صبح ها تا بیدار بشن تا ساعت 12 پشت کامپیوترم و دستم به کاری نمیره!

12 به بعد هم که بیدار میشن باید ناهار درست کنم که کمتر وقت میکنم بازی کنم که وسط کارهام یه گریه هایی میکنه و نمیمونه تو زمین بازیش طوری که بعضی وقتها از گریه زیاد یه دفعه غش میکنه و ریسه میرهو نفسش بالا نمیاد! مازیار گفت آهن باید بهش بدم به خاطر کمبود آهنه که اینجوری میشه تا بغلش میکنم زودی آروم میشه

                  

به هیچ وجه حاضر نیست تو ماشین تو صندلیش بشینه و دوست داره فضولی کنه و بیاد پیش آرینچند وقتیه مجبورم دو تاییشون رو میشونم جلو و کمربند میبندممیدونم خطرناکه ولی چاره ای ندارم اگه اون پشت بزارم از گریه کردن زیاد ریسه میره و غش میکنه

آرین همچنان کلاس موسیقی و اسکیت رو با علاقه میره و دوست داره عاشق جاده تندرستی باشگاه انقلاب شده هر وقت میریم اسکیت خواهش میکنه که یه سر هم بریم جاده تندرستیکه من به خاطر کمبود وقت نمیتونم خیلی وقتها حرفشو گوش کنم 

               

یکی از جمعه های گذشته با بابا مازیار و خاله نسیم رفتیم باشگاه انقلاب و جاده تندرستی و پیاده روی کردیم وسط راه به درخواست آرین جون ایستادیم برا استراحت!  چایی و سوپ کیک خوردیم خوشمزه بود و حسابی چسبید راهمون رو ادامه دادیم و آخرای پیاده روی باشگاه بولینگ بهمون چشمک زد و باز دوباره به درخواست آرین و موافقت بقیه رفتیم سمت بولینگو یه شارژ یکساعته گرفتیم و بازی کردیم خیلی حال داد یکسالی بود بازی نکرده بودیم و در آخر هم بابا مازیار برنده شد آرین هم خیلی خوب بازی میکرد اکثرا توپ هاش میخورد به هدف و تو سانس اول گل پسری دوم شد و مامانی آخر

               

و در آخر اینکه دو تا پسرا خیلی خیلی خوب با هم کنار میان و با هم بازی میکننمنتظر همچین روزی بودم آرین تو همه چی نظر آرتین رو میپرسه خیلی باحاله آرتین به نظرت اینو چیکار کنیم؟ آرتین هم با زبون بی زبونی با داداشش همکاری میکنه بیشتر حواسش به بازیه و هر وقتی هم غش غش میخنده! چقدر خوبه دو تا بچه داشتن یادمه آرین که تنها بود هیچ همبازی نداشتولی الان خوش به حال آرتین

پ.ن: پولهایی که تو عکس دست آرین هست جریاناتی داره که تو پست بعدی راجع بهش خواهم نوشت

پ.ن2: مریم بورسبه روز شد

آرتین جونم تولدت مبارک

$
0
0

سلام

عشق یکساله من تولدت مبارک

         

شب تولد آرتین رو نمک آبرود بودیمو روز تولدش رو جاده چالوس!به همراه بابایی و آرین کلی دست زدیم و شعر خوندیم آرتین جونم تولدت مبارک یکسال گذشت مثل اینکه همین دیروز بودخیلی خیلی زود گذشت

       

بعد از برگشتن از شمال تولدی خانوادگی به همراه مامانم ایناگرفتیم و عکس های یادگاری انداختیم و به بچه ها خوش گذشت

               


             

آرتین یکساله خندون ما

تعطیلات خرداد رو قرار بود مالزی باشیمولی سر از شمال در آوردیم چرا؟!به خاطر اشتباه و سهل انگاریه کارمند ثبت احوال! که اسم پدر آرین رو تو کامپیوتر به جای مازیار زده بازیار !

          


منتظر تمدید پاسپورت آرین بودیم که نیومد و مجبور شدم با گل پسری برم اداره گذرنامه شهر آرا و اونجا با مشکل نقض فنی مواجه بشم! و از اونجا بفرستنمون به گذرنامه تهرانپارس و اونجا متوجه بشیم که مشکل کار کجا بوده !بله! از ثبت احوال شیراز ! که گفتن به این زودیها مشکلتون حل نمیشه و طول میکشه! این شد که قسمت نشد بریم کوالالامپور!

            

شمال خوش گذشت موقع رفتن خوردیم به ترافیک و ۹ ساعته از جاده هراز رسیدیم آمل!


آرین در جاده هراز

          

۵ ۶ سالی میشد شمال نرفته بودم ولی خیلی عالی شده بودهمه جا تمیز و کلی مغازه و اکثر خیابونها هم چهار بانده و خیلی حال داد


             


ولی جای خوبی گیرمون نیومد چون از قبل رزرو نکرده بودیم همشون پر بودن یه ویلا لب دریای نوشهر گرفتیم خوب بود ولی ساحلش سنگی بود و نشد استفاده کنیمیکروز هم نمک آبرود رو رفتیم سوار تله کابین شدیمدوست داشتیم سورتمه هم سوار بشیم ولی آرتین رو راه ندادنو خستگی زیاد باعث شد برگردیم ویلا و استراحت کنیم

          

آرتین یکساله ما بلایی شده تو ماشین اصلا یه جا بند نمیشد تو صندلیش نمینشست و همش جلو تو بغل من بودو در حال بررسی همه چی!


اونقدر فلش ضبط رو در اورد و ما ازش گرفتیم که آخر سر گم شدغذاهای شمال خوشمزه شده بود نسبت به دفعات پیشباقلا قاتوق و کباب ترش خوردیم خیلی خوشمزه بود و حسابی چسبید!اشبیل ماهی (به گفته شبخیز) هم امتحان کردیم ولی زیاد جالب نبود و خیلی شووووووور بود!


         

 ساحل نوشهر رو رفتیمآرین و آرتین آب بازی و شن بازی کردنو با کمک هم یه قلعه بزرگ ساختیماین وسطا آرتین هم از فرصت استفاده کرد و کلی شن خورد


       

و آرتین بلا

آرتین عشق مامان تو یکسالگی ماما - دد - به به - هر وقتی بابا - ااااا (با فتحه) - میگه و ما رو شاد و خندون میکنه

 

و در آخر آرین و مامانی و آرتین و بابایی

Viewing all 205 articles
Browse latest View live