بوی بهار شهر اهواز رو فراگرفتههوا عااااااالیه
صدای گنجشک ها آدم رو به وجد میاره
درختان برگهای تازه در آوردن و شکوفه زدن
زندگی به آدم میخنده
امید میده
آخرای زمستان اهواز رو خیلی دوست دارم بهار رو دوست دارم
ما لباسهای آستین کوتاه و شلوارک های بچه ها رو در آوردیم و دیروز با لباسهای بهاری با کالسکه آرتین و آرین راهی خیابان شدیم
چقدر قدم زدن تو هوای بهاری دلچسب بود
رفتیم پارک نزدیک خونمون آرین بازی میکرد
و آرتین تماشا میکرد
بچه ها دور و بر آرتین میچرخیدن و آرتین با دقت نگاشون میکرد
نزدیک خونمون یه خانه بازی جدید باز شده بعد پارک رفتیم اونجا
تر و تمیز و خوب بود آرین خاک بازی و سرسره بازی و بپر بپر بازی کرد
و آرتین هم مبهوت همه جا رو تماشا میکرد
و با دیدن هر وسیله بازی جدیدی ذوق زده میشد
و دست و پاشو تکون میداد و میرفت سمت اسباب بازی
صدای آهنگ که میاد شروع میکنه به قر کمر به جلو و عقبو حسابی نانای میکنه و وقتی هم جو گیر میشه
یه دفعه ترمز یادش میره و با کله به سمت جلو میخوره زمین و ...
پنجشنبه هفته ای که گذشت با لیلی جون بچه ها رو بدیم پارک برا اسکیت سوارییکسالی میشد آرین رو نبرده بودم پیست
به خاطر آرتین گوگولی نشده بود که بریم! ولی خوب بود و راضی بودم
آرین خوب اسکیت میکردولی پاهاش زود خسته شدن! با یونا تو پارک چوبی تو قلعه اش از اینور به اونور دویدن و کلی انرژی سوزوندن روز خوبی بود
هوا که اینقدر خوب شدهآدم دلش نمیخواد یه دقیقه هم تو خونه بمونه
در بالکنمون رو که باز میکنم واااااااااای معرکه است
همش میگم کاشکی یه خونه ویلایی داشتیم و میرفتیم میشستیم تو حیاط و بساط چایی و نون و پنیر رو به راه میکردیم
و از هوای بهاری لذت میبردیم
و بچه ها هم بازی میکردن.
ولی آپارتمان! نه نمیشه
البته حیاط داریم ها ولی خب رفت و آمد کم و بیش هست و کمی معذبم!
بچه های وبلاگی اهوازی با یه قرار وبلاگی موافقین؟ هر کی موافقه دستا بالا...