Quantcast
Channel: آرین و مامانی و آرتین
Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

نم نم بارون اهواز

$
0
0
 

سلام دوستان مهربون و نازنینم خوبین خوشین؟

ممنونم که همیشه با کامنتهای پر مهر و گرمتون ما رو همیاری میکنید و خیلی خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم تا جایی که وقتم برسه و سرم خلوت باشه سعی میکنم خونه های مجازی همتون سر بزنم و نوشته های پر مهرتون رو بخونم اگه دیر بهتون سر میزنم بزارید به حساب مشغله زیاد 

امروز ۶ آبان هوای اهواز عالیه باد خنکی میوزه و نم نم بارون به صورتمون میخوره  یعنی فکر کنید تابستان ما امروز تموم شده و از شر گرما راحت شدیم تا همین دیروز هوا شرجی بود و تا میرفتیم بیرون عرق میکردیم ولی امروز که با آرتین رفتیم دنبال آرین که از مدرسه بیاریمش کلی حال کردیم با هوای خنک پاییزی اهواز

               

دلم برف و بارون میخواد دلم هوای تبریز رو کرده یادش بخیر تبریز دانشگاه برف بارون کاپشن چایی بوفه واااااااااای خدای من! چقدر لذت بخش بود زیر بارون  و برف میرفتیم سمت بوفه و چایی با شکلات میگرفتیم و میخوردیم چقدر میچسبید! هوایی شدن کافیه بریم سر اصل مطلب

و اما اتفاقات این چند روز اخیر

مامان مهربونم دیروز جمعه بعد از ۱۰ روزی که پیشمون بود برگشت تهران چه خوب شد که اومدن بابا جونم دو روزی پیشمون بود و مامانم ۱۰ روز چقدر زود گذشت واقعا حال کردم و استراحت مامان مهربوووووووووونم ممنووووووووونم دوستت دارم عزیزمآرتین همش بغل مامان خورشید بود و آرین هم همصحبت مامان خورشید خدایا همه مامانها رو سالم و سلامت نگه دار و مامان منم همینطور طول عمر و سلامتی بهش بده تا همیشه در کنار هم زندگی خوبی داشته باشیم

تو این مدتی که مامانم پیشمون بود فرصت خوبی بود که آرتین گلی رو ببریم و ختنه اش کنیم مازیار با همکارش صحبت کرد و وقت گرفت و آرتین رو بردیم بیمارستان ابوذر و اتاق عمل من و مازیار بالا سرش بودیم که دکتر کارش رو شروع کرد عزیز دلم کمی اذیت شد و گریه کرد جراحی با بیحسی موضعی و حلقه انجام شد دست و پاشو با چسب چسبونده بودن به یه صلیب مانند و آرتین همش تقلا میکرد که آزادشون کنه ولی نمیتونست و کلی به پرستارهای اتاق عمل ناز میکرد و میخندید


مامان خورشید مهربون برا آرتین جایزه زمین بازی خرید و برا آرین یه دست بلوز شلوار خوشگل دستت درد نکنه مامان جونم

و اما آرین عزیز دلم که عاشقشم کم کم داره بهتر میشه و به مدرسه علاقمند شده و کمتر از روزهای اول اذیتمون میکنه کمتر میگه که نمیخوام برم مدرسه دوستان زیادی پیدا کرده و اکثرشون رو به اسم میشناسه و بهم میگه مامانی پرهام اینکارو کرد دانیال اینجوری شد فلانی شیطونه... مامانی نمیدونی یه پسری هست کلاسمون اسمش مازیار هست مثل بابایی! یه بار که اومدی مدرسه بهت نشون میدم

هفته پیش جلسه اولیا مربیان بود حاضر شدم برم مدرسه یه حس و حالی بهم دست داد خدای من! من مادر شدم اولیا شدم باورم نمیشد من هنوز همون مریم کوچولو هستم که مامانم میومد مدرسه ام و با معلمهام حرف میزد ولی الان من اولیا شدم و باید برم مدرسه پسرم! عجیب بود در ضمن شیرین خدایا شکرت شکر که این روزها رو دارم تجربه میکنم و خیلی خیلی خوشحالم.

این هفته حرف " ر" رو خوندن و من و آرین با کمک هم عکسها رو پیدا کردیم و چسبوندیم

همیشه فکر میکردم یعنی تو جلسه چی قراره بگن و چیکار باید بکنیم در نوع خودش جالب بود اولش آقای ابراهیمی تو حیاط مدرسه سخنرانی کردن و بعد سخنرانی بهمون گفتن مادر ها و پدرها هر کی بره کلاس بچه خودش و بشینه رو نیمکت خیلی جالب بود چه حالی داد وقتی نشستم رو نیمکت گل پسرم درسته به سختی جا شدم و نصف پاهام بیرون بود ولی خیلی شیرین و دوستداشتنی بود معلمشون خانم حاج باقری عزیز اومدن کلاس و کارهایی که با بچه ها تو کلاس انجام میدادن رو توضیح دادن و مادر ها هم در مورد بچه هاشون سوالاتی کردن و مشکلاتشون رو در میون گذاشتن همین!

خانم معلم آرین کلی از من تشکر کرد بابت کاردستی هایی که برا گل پسری درست میکنیم و میفرستم یه کاردستی علوم داشتن که با آرین درست کرده بودیم و برده بود! تو کلاس که نشسته بودم دیدم مال آرین رو دیوار کلاسشونه و کلی ذوق زده شدم مثل بچه ها!

خانم معلم قران شون گفته بود کاردستی رحل قران درست کنیم که با فرصت کمی که داشتیم کاردستیمون اینشکلی شد

آرتین شیرین تر از عسل ما نزدیکیهای ۵ ماهگی نصفه و نیمه میشینه تقریبا میشه گفت کامل غلت میزنه و کاملا به دستاش مسلط شده هر چیزی دم دست باشه میبره تو دهنش موهای منو تا جایی که بتونه میکشه و گریه ام رو در میاره وقتی حموم میرم موهام همش گره خورده هستن حتی با نرم کننده هم باز نمیشه و کلی دردم میگیره تا موهام رو شونه کنم . کتاب رو خیلی دوست داره وقتی براش میخونم کلی ذوق میکنهو تند تند دست و پا میزنه

ممنونم از لیلی جون مامان یونا و ندا جون دوست وبلاگی عزیزم که در مورد گرفتن پرستار کمکم کردن هنوز اقدامی نکردم مامانم که اومد کمی مشغول شدم و این هفته احتمال زیاد میریم تهران بعد از مسافرت میام و باهاشون صحبت میکنم.ممنونم دوستای مهربونم

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

Trending Articles