Quantcast
Channel: آرین و مامانی و آرتین
Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

آرین دانش آموز و آرتین 4 ماهه

$
0
0
 

سلام خوبین؟

هفته پیش دو شب مازیار تهران کار داشت و میخواست بره ماموریت به ما هم گفت بیایید بریم ولی من گفتم به خاطر دو شب با بچه ها سختمه بیام و آرین هم مدرسه داره خودت تنهایی برو ولی بعدش فکر کردم چطوری دو شب تنها خونه بمونم؟

 این اواخر شبها کمی میترسم و چیزهای بد میاد تو ذهنم مازیار هم نگران شد و گفت اگه میترسی نرم؟! که گفتم نه نمیخواد برو اگه دیدم میترسم یا میرم خونه مامان یونا اینا یا اینکه به اونا میگم بیان خونمونشب اول از ترس اینکه شب بترسم به لیلی جون گفتم مازیار شب خونه نیست اگه کاری ندارین شب رو با هم باشیم یا خونه شما یا خونه ما؟ که لیلی جون گفتن شما بیایین که شب رفتیم خونشون و کلی زحمتشون دادیم دستت درد نکنه لیلی جونم شب خیلی خوب و به یاد موندنی بود

بچه ها چون فرداش قرار بود برن مدرسه ساعت ۹:۳۰ به بعد خواستیم بخوابونیمشون ولی رضایت نمیدادن و همش میخواستن بازی کنن و کارتون ببینن و شیطونی کنن.یونا از اینور به اونور میدوید و آرین هم دنبالش کل خونه رو گذاشته بودن رو سرشون و حسابی شارژ شده بودن خلاصه ما سه نفر مامان لیلی و بابا سعید و مامان مریم بعد از کلی کلنجار رفتن با این بچه های شیطون تونتسیم نزدیکای ساعت ۱۲ خوابشون کنیم

از یه طرف هم دلمون میسوخت و میگفتیم گور بابای مدرسه حالا که داره بهشون خوش میگذره بزار تا خود صبح بازی کنن و بخندن و شاد باشن ولی خب نشد آرتین هم رفته بود بغل لیلی جون که مثلا بخوابه ولی هر وقت میرفتیم تو هال نگاشون میکردم میدیدم بله آرتین کلی سرحاله و برا لیلی جون ناز میکنه! ممنونم لیلی جون دوست خوب و مهربونم

مازیار برگشتنی از تهران با دست پر از کادو برگشت مامان شهین و بابا جون و عموها کادوی تولد آرین رو با بابا مازیار فرستاده بودن آرین با دیدن کادوها حسابی ذوق زده شده بود و شادی تو چهرش برق میزد مثل بقیه بچه ها عاشق کادو و بیشتر از کادو عاشق باز کردن کادو هستش و کادوهاش رو باز کرد و خیلی خوشش اومد دستتون درد نکنه مامان شهین و بابا جون و عمو افشین و صهبا جون و عمو بابک و فرشته جون  

و اما آرین از وقتی میره مدرسه غذا خوردنش خیلی بهتر شده میرسه که خونه مستقیم میره سمت تلویزیون مامانی بزنیم MBC3 ببینیم چی داره میشینه پای تلویزیون و چند دقیقه بعد میگه مامانی ناهار رو بیار دیگه خیــــــــــــــــــــــلی گشنمه آرین بد غذای من که هیچوقت گشنش نمیشد حالا خودش درخواست غذا میکنه و کلی با اشتها میخوره قربونت برم نوش جونت اینجوری بره زود زود بزرگ میشه و قد میکشه

تفنگ و لگو رو عمو بابک و فرشته جون دادن لباسها رو عمو افشین و صهبا جون بقیه رو هم مامان شهین و بابا جون دستتون درد نکنه ممنون 

آرین هنوزم که هنوزه از مدرسه خیلی خوشش نمیاد و میگه چیزی بهمون فعلا یاد نمیدن فقط رنگ کنیم و رنگ کنیم و منم که بدم میاد و خسته میشم و گردنم درد میگیره و دوست ندارم مامانی میدونی فقط "س" رو بهمون یاد دادن چند جلسه هست که همین رو کار میکنیممنم با کمک آرین یه کاردستی خوشگل با حروف "س" درست کردیم و آرین برد مدرسه.معلمشون خیلی خوشش اومده بود

کاردستی هم یاد گرفتن قایق درست میکنه حرفه ای پسرم خیلی بزرگ شده دیگه حرف حرفه خودشه قایقی که من بلد بودم از بچگی کمی فرق داره با قایقی که آرین یاد گرفته و درست میکنه من یکی براش درست کردم با کاغذ رنگی خودش هم با کاغذ سفید صبح که داشت میرفت بهش میگم بیا اینو هم ببر میگه نه مامان همین که خودم درست کردم بهتره و خوبه مال تو رو نمیخوام مرسیبوووووس پسرم

این نقاشی رو کشیده قایقی رو هم که مدرسه با کمک خانم معلم درست کرده بودن رو گذاشته روش و میگه مامان ببین چقدر خوب شده عکس بگیر بزار تو وبلاگم

کتابهاش رو هفته دوم بهمون دادن که جلد بگیریم و تحویل مدرسه بدیم و هر وقت هر کدوم از کتابا که لازم شد میزارن تو کیفشون که تکالیفشون رو انجام بدیم و برگردونیم دوباره مدرسه

با گل پسری رفتیم نادری مغازه ای که مدرسه بهمون معرفی کرده بود براش لباس ورزشی سبز رنگ که خودشون رنگش رو انتخاب کرده بودن گرفتیم و روزهایی که ورزش داره به جای روپوش میپوشه و میره مدرسه گل پسرم اونروزی از دست خانم ورزش ناراحت بود و گفت میخواستن فوتبال بازی کنن ولی منو صدا نکرد و من هیچی بازی نکردم آخی عزیزم باید برم با معلم ورزش هم یه صحبتی بکنم

آرتین عزیز دلم فردا چهار ماهه میشه همچنان لثه هاش می خاره و خبری از دندون نیست فردا باید ببریمش برا واکسن ۴ ماهگی چقدر زود گذشت چهار ماهگیت مبارک پسر قشنگم

با لیلی جون ورزش ثبت نام کردیم بدنسازی و داریم میریم هم برا روحیه ام خوبه و هم اینکه شاید شکمم رو بتونم آبش کنم انشالله محیطش خیلی خوبه سالنش مخصوص بانوانه و از ساعت ۸ صبح تا ۱۱ شب بازه

آرین یه مسواک نقاشی کرد و بابا مازیار به آرین گفت من به این نتیجه رسیدم که نقاشی تو خیلی عالیه و حرف نداره بیا این برج رو هم بکش ببینم چطوری میکشی و آرین برج رو کشید و من و مازیار از نقاشیش خیلی خوشمون اومد چون یه جور دیگه برج رو نگاه کرده بود و کشیده بود اگه ما خودمون بودیم از کنار برج رو میدیم و میکشیدیم آفرین پسر هنرمندم

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

Trending Articles