خوبین خوشین؟
ما هم خوبیم و منم حسااابی درگیر این دو تا فسقلی هستم و مازیار هم که درگیر کار بعضی وقتها شبها بهش زنگ میزنن و مجبور میشه بره بیمارستان و بعضی شبها تا ۱۲ شب تنهاییم بعضی وقتها کم میارم از بغل کردن آرتین و داد زدن سر آرین و حوصله ام بد جور بهم میریزهمخصوصا که آرین با بعضی کارهاش واقعا حرصم رو درمیاره و دپرسم میکنه و بهش عصبانی میشم و بعدا خودم ناراحت میشم که چرا اینکارو کردم و دلم براش میسوزه آخه خیلی خیلی پسر خوبیه کارهایی که میکنه میشه گذاشت به حساب شیطنت هاش!
قربون خنده ملیحت
کلاس نقاشی آرین ترم اولش تموم شد آخرا خیلی علاقه پیدا کرده بود و نسبت به اوایل ترم با شوق و ذوق میرفت کلاس ولی تموم که شد بهم میگه آخه مامانی کلاس نقاشی مگه چیه که منو میزاری کاری نداره که آخه؟! خودمم میتونم بکشم.
لیست وسایل مدرسه رو که بهمون داده بودن رفتیم و از کتابفروشی مورد نظر که یه پکیج بود خریدیم و پسرم کم کم باید اماده مدرسه رفتن بشه و به قول خودش سواد یاد بگیرهبهم میگه آخه مامانی برای چی برم مدرسه برای چی سواد یاد بگیرم من دیگه تصمیم عوض شده نمیخوام دکتر سونوگرافی بشم میخوام نقاش بشم!
آرتین شیرینتر از عسل قهقه میزنه البته نه برا هر کسی فقط برا آرین... یعنی فقط آرین بلده بخندونتش از آرین خیلی خوشش میاد و وقتی آرین بالا پایین میپره آرتین هم کلی ذوق میکنه و چشاش همش دنبال آرینه.
مشکل خونه مامانم اینا خدا رو شکر حل شد البته قسمت مهمش که بخیر گذاشته بود و آسیب جانی به بابام وارد نشده بود قسمت مادیش هم که ماشین داداشم بود که دزدیده بودن و دو ماهی میشد از نمایندگی خریده بود تو جاده قم پیدا شد.که باهاش تصادف کرده بودن و ولش کرده بودن تو جاده خدایا شکرت
این هفته داریم میریم سفر اگه خبری ازمون نبود نگران نباشید انشالله با خاطرات سفر برمیگردیم
این نقاشی ها هم نتیجه زحمات گل پسری در کلاس نقاشی
بادبادک
دایناسور
هویج