سلام دوستان گلم خوبین خوشین؟
هفته ۳۷ رو چند روز پیش پشت سر گذاشتم و دیگه آخرای بارداریه اگر خدا بخواد این هفته هفته آخره و هفته دیگه نی نی اومده تو بغلمونای جانم نی نی گولو نیوومده دوستت داریماول از خدا میخوام یه نی نی سالم بهمون بده بعدشم خیلی دوست دارم نی نی چوچولوم موهاش فرفری باشه و رنگش سبزه یعنی میشه هاهاهاهاها
روزشماری شروع شده به تعداد روزهایی که باید بگذره قرص فیفول دارم اگر اونا تموم بشه فرداش باید برم عمل با آرین هر روز میریم قرص هام رو چک میکنیم و میشمریم ببینیم چند تاش مونده و آرین میگه اگه میشه مامانی میخوام انگلیسی بشمرم فارسی یکمی سخته!آخه وقتی فارسی میشمره از ۶ یهو میپره ۹ و میگه بازم هفت و هشت رو خوردم
هفته پیش دکتر بودم و همه چی خدا رو شکر عالی بود ولی دکتر وقتی شکمم رو معاینه کرد گفت نی نی گرد شده و بالاها داره سیر میکنه و ماشالله تپل مپل هم هست و گفت برای احتیاط یه آزمایش قند بده ببینیم یه موقع دیابت حاملگی نداشته باشی اولش کلی خوشحال شدم که نی نی تپلیه ولی بعدش که به مازیار گفتم گفت زیاد هم خوب نیست و خطرناکه و مادرهایی که بچه های چاق یا بالای ۴ کیلو به دنیا میارن دیابت حاملگی دارن و خوب نیست و معمولا بچه رو چند روزی باید بستری کرد و مشکلات خودش رو داره نگران شده بودم که خدا رو شکر وقتی جواب آزمایشم رو گرفتم قند ناشتا و بعد صبحانه ام هر دو تا شون زیر ۱۰۰ بود و کلی کیف کردم
اواسط هفته دیگه صبح ساعت ۶ وقت عمل دارم و احتمال زیاد بیحسی نخاعی بشم خیلی دوست دارم نی نی رو موقعی که به دنیا میاد ببینم و با دکترم هم صحبت کردم و قرار شده مازیار هم تو اتاق عمل کنارم باشه خیالم راحته و فقط باید سعی کنم که نترسم و بتونم تا لحظه آخر رو حرفم وایستم و بیهوشی کامل نخوام بشم
چند وقتی بود میخواستم برا رویان اقدام کنم که همش عقب میوفتاد امروز بالاخره تماس گرفتم و گفتن اگه آزمایشات جوابش آماده بشه یکروزه بقیه کارهاش درست میشه و خدا رو شکر یه آزمایشگاهی بود که فردا جواب آزمایشم رو اماده کنه چون هفته دیگه تعطیلیه و اکثرا همه جا بسته است و انشالله که جور بشه و کارهای بند ناف نی نی هم ردیف بشه تا بتونیم بفرستیمش بانک خون.
از حرفهای تاریخی که آرین جدیدا زده: مامانی تو میخوای چند تا دختر و پسر داشته باشی ؟
من دو تا پسر برام کافیه تو و آرتین دیگه نمیخوام نه دختر نه پسر!
آرین: مامانی ولی من اگه بزرگ بشم به خانمم میگم ۱۰ تا بچه بیاره!
من:
بعد از شوکه شدن به مدت چند دقیقه...یخم که وا شد بهش میگم حالا چرا ده تا؟
آرین : آخه میدونم خانمم خوشحال میشه
یونا جون اومده بود خونمون و دسته اکس باکسش رو هم آورده بود و کلی با آرین بازی کردن و بهشون خوش گذشت چند روز پیش هم ما با دسته اکس باکسمون خونشون بودیم
چند تا عکس عصری شاید اضافه کنم