Quantcast
Channel: آرین و مامانی و آرتین
Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

عیدانه 91

$
0
0
 سلام دوستان عزیزم

خوبین خوشین ؟ با سال ۹۱ چه میکنید خوش میگذره؟ حتما همینطوره

             

عیدی مازیار به آرین

و اما مسافرت نوروزی امسال ما بدون برنامه ریزی قبلی در روز ششم فروردین آغاز شد

نیمه اول تعطیلات رو اهواز بودیم مازیار یک روز آنکال بود و ۵ روز پشت سر هم درمانگاه داشت. دید و بازدید خونه لیلی جون مامان یونا رفتیم و فرداش هم اونا اومدن خونمون دو روز به یاد موندنی بود خیلی خوش گذشت کلی صحبت کردیم شام خوردیم بازی کردیم آرین و یونا هم که حسابی آتیش سوزوندن

عیدی مامانی به آرین همون موجود فضایی دیوونه که به سه شکل در میاد

و اما شکل سوم

 روز ششم فروردین ساعت سه و نیم تصمیم گرفتیم آروم آروم با ماشین خودمون راه بیفتیم به سمت تهران ساکمون رو بستیم و حدودای ساعت ۵ بود که وارد جاده شدیم.

                    

سفر ما با سوالات متعدد آرین چهار و نیم ساله باهوش و دوستداشتنی ام شروع شد

مامانی به نظرت کاغذ از چی درست شده؟

من: از چوب

آرین :پس اونوقت چوب از چی درست شده؟

من: از درخت

آرین : درخت از چی درست شده

 از هسته میوه

آرین :مامانی هسته از چی درست شده

من: از میوه درخت

آرین : میوه از چی درست شده؟ 

 از درخت

درخت از چی درست شده ؟ 

 از هسته

پس هسته از چی درست شده از درخت و و و ...

پسرم همه چیزها رو اول خدا درست کرده

آرین : مامانی پس خدا رو کی درست کرده؟ ... خب خدا خودش از همون اول بوده

--------------------------------------------

آرین : مامانی به نظرت این ساختمونها رو کی درست کرده ؟ خدا یا آدما؟

من: خب آدما درست کردن...

آرین : مامانی به نظرت خدا چیزهای سخت رو درست کرده ؟ یا آدما؟؟

--------------------------------------------------------

آرین : مامانی شیر دستشویی رو کی درست کرده؟.... من: آدما درست کردن

آرین : خب اونوقت از چی درست کردن

من: خب عزیزم از آهن

آرین : آهن رو کی درست کرده؟

من: آدما از معدن آهن استخراج کردن

آرین : معدن آهن رو کی درست کرده

من: خب معدن آهن رو از کوه و کوه رو هم خدا درست کرده

آرین: آهان پس خدا چیزهای سخت رو درست کرده 

و سوالات زیادی از این قبیل که اینروزها آرین ازمون میپرسه

----------------------------------------------------------------

                 

سه چهار ساعتی تو راه بودیم از شوش و اندیمشک گذشتیم و رسیدیم به استان لرستان و شهر خرم آباد... ورودی شهر نقشه گرفتیم و دنبال هتل بودیم که شب رو خرم آباد بمونیم هر هتلی رفتیم پر بود هتل آخری که رفتیم هتل شهرداری خرم آباد بود که از قضا از همشون هم بزرگتر بود خدا خدا کردم که جا داشته باشه وگرنه باید میرفتیم مهمانسرا یا اینکه در نهایت تو چادر میخوابیدیم

خدا حرف دلم رو شنید و اتاق خالی تو هتل شهرداری گیرمون اومد پذیرش گفت اینجا هم رزرو بوده ولی مسافراش نیومدن و داد به ما ساعت حدودای ۱۱شب بود که اتاق رو تحویل گرفتیم و رفتیم داخل   

نمایی از بافت قدیم شهر خرم آباد از بالای قلعه فلک الافلاک

 

خدا رو شکر اتاقش تر و تمیز بود و تخت هاش راحت بودن شام خوردیم و خوابیدیم فردا صبح زود بعد از خوردن صبحانه رفتیم به سمت قلعه فلک الافلاککه یکی از جاذبه های توریستی خرم آباد هست قلعه زیبایی بود از داخل قلعه و موزه دیدن کردیم 

تقریبا شلوغ بود مسافرا زیاد بودن یکی دو ساعتی اونجا بودیم و بعدش راه افتادیم به سمت جاده و پیش به سوی همدان.دو سه باری من قبلا با بابام اینا همدان و غار علیصدر رفته بودم ولی مازیار نرفته بود و تعریفش رو زیاد براش کرده بودم و برا آرین هم خیلی جالب بود که غار ببینه و تا برسیم همدان مدام در مورد غار سوال میکرد که چه حیوونهایی تو غار زندگی میکنن ؟ غاز چه شکلیه؟ خفاش هم توش هست؟

عصری رسیدیم همدان و اولین هتلی که رفتیم خدا رو شکر جا داشت هتل بابا طاهر نزدیک آرامگاه باباطاهر...هتل ۵ ستاره خیلی خوبی بود تا رسیدیم اتاق من افتادم رو تخت و استراحت کردم و آرین همش میگفت مامانی وان رو پر کن میخوام برم حموم بعد از استراحت دوتایی با آرین رفتیم حموم و وان رو پر کردیم و دوش گرفتیم

                

شب بعد از حموم کردن رفتیم پایین رستوران شام بخوریم که عمو قناد رو دیدیم و با آرین سلام احوالپرسی کرد و ولی آرین خیلی نشناختشونشام خوشمزه ای بود سلف سرویس بود ولی من شوید باقالی پلو با گوشت و مرغ خوردم واقعا خوشمزه بود و خیلی چسبید جای دوستان خالی

                    

بعد از شام رفتیم شهر رو دوری زدیم و سمت گنجنامه و آبشارو عباس آباد رفتیم هوا وحشتناک سرد بود و من لباس گرم برا خودم نبرده بودم برا آرین هم کلاه نبرده بودم ولی چون فردا قرار بود بریم غار علیصدر مجبور بودیم همون شب همه جا رو ببینیمپتو رو پیچیدم دور سرم و روسریم رو هم بستم سر آرین و سه تایی رفتیم سمت آبشار و گنجنامه شب حدود ساعت ۱۲ بود ولی تقریبا شلوغ بود و خیلیا میرفتن بالا سمت آبشار کنار رودخانه و کوهش کلی برف بود و جوونها آتیش روشن کرده بودن جای خیلی قشنگی بود فکر کنم تابستونش خیلی با صفا باشه

               

آرین با شال مامانی

میدان شیر سنگی و بوعلی سینا رو از داخل ماشین تماشا کردیمفردا صبح بعد از صبحانه راه افتادیم به سمت غار علیصدر که ۷۰ کیلومتری با همدان فاصله داشت.

حدودای ظهر بود که رسیدیم غار با ۱۰ سال پیش که با بابا اینا رفته بودیم خیلی فرق کرده بود همه چی تغییر کرده بود محوطه اش کلی هتل و سوییت و رستوران ساخته بودن داخلش هم فرق کرده بود مدل پله ها و قایق هاش هم عوض شده بود به نظرم اومد خیلی منظم تر از قبل شده بود

داخل غار خیلی با صفا بود آرین بسیااار لذت برد داخل قایق بودیم که یه خانمی از یه قایق دیگه که از روبرومون میومدن آرین رو شناخت و گفت آریــــــــــــــن! منم تعجب کردم و فکر کردم یکی از دختر های فامیله برگشتم که نگاه کنم ببینم کیه نشناختم  که خانومه روبه من گفتن اسمش آرینه؟ منم گفتم بله و ایشون بهم گفتن من وبلاگتون رو میخونم... ولی دیگه قایق هامون خیلی از هم دور شدن و نتونستیم سلام احوالپرسی کنیم

                

ولی خیلی جالب بود و کلی سورپرایز شدیم ... که آرین رو از رو عکسهاش شناخته بودندوست جونی وبلاگی خوبی؟

                 

وقتی قایق سواری تموم شد آرین گفت مامانی این قایق ها خیلی تند تند میرفتن و من نتونستم گوسفند و مار و سوسمارهای رو سقف رو ببینیم ولی قایق وارونه رو تونستم ببینم.هر جایی هر نوشته ای میومد ازم میخواست بخونم که چی نوشتهحتی آیات قران رو هم که میخوندم میگفت یعنی چی و معنیش رو هم تا حدی که میشد براش توضیح میدادم

 

عصر حول و حوش ساعت ۵ از غار علیصدر به سمت تهران راه افتادیم شام خونه مامانم اینا دعوت بودیم حدودای ساعت ۱۰ بود رسیدیم تهران مامانم زحمت کشیده بود و به رسم شب عید شهرمون غذای شب عید رو که چهار خورشت (ماهی دودی - کوکو-قیمه-مرغ) هست درست کرده بود خیلی خوشمزه شده بود آرین از دیدن خاله ها دایی جون و بابا جون و مامان خورشید خیلی خوشحال شده بود و تا نصفه شب بیدار بود و باهاشون صحبت و بازی میکرد

              

موزه خرم آباد

چه جایزه ای گرفته بودن برا آرین "خاله نسیم و دایی و مامان خورشید" دستشون درد نکنه فوق العاده بود یه بسکتبال میشه گفت خانوادگی ... مازیار به کمک دایی حمید رضا سر همش کردن و دو روزی که اونجا بودیم همه با آرین در حال بازی کردن بودن و به آرین خیلی خوش میگذشت.بابا جون به من و مازیار عیدی ربع سکه داد و کلی سوغاتی هم از ترکیه آورده بودن دستتون درد نکنه

دو روز تهران بودیم روز سوم رفتیم کرج پیش خانواده بابایی و تبریک سال نو و دو روزی که اونجا بودیم هم خیلی خوش گذشت و آرین کلی عیدی گرفت دست همگی درد نکنه مامان شهین و بابا جون به من و مازیار هم ۱۰۰دلاری عیدی دادن دستتون درد نکنهآرین و فرهان یک ساعتی در کتار هم بودن و بازی کردن و خیلی بهشون خوش گذشت.

عیدی مامان شهین به آرین... اسباب بازی خیلی جالبیه کلی مشغول شدیم تا سوسمارهامون توپها رو بخورن

روز دوازدهم فروردین از جاده قم- اراک به سمت اهواز حرکت کردیم و شب رو خرم آباد تو همون هتل شهرداری بودیم و فردا صبح به سمت اهواز حرکت کردیم و بعد از ظهر رسیدیم خونه و سیزده رو تو راه بدر کردیم سبزمون رو که مازیار گذاشته بود گذاشتیم رو ماشین و تو راه افتاد تو جاده و سیزدهمون هم بدر شدتعطیلات خیلی خیلی خوبی بود و خدا رو شکر به سلامتی رفتیم و برگشتیم نی نی مون هم تو سفر ۲۸ هفته بود و فکر کنم به اون هم خوش گذشت چون تو راه اذیت نشدم و در کل خدا رو شکر خیلی خوب بود هم خانواده هامون رو دیدیم هم یه هوایی عوض کردیم

بقیه کادو های عیدی آرین رو به همراه وسایل نی نی تو پست بعدی میزارم

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 205

Trending Articles