سلام دوستان عزیزم خوبین خوشین سلامتین؟
ما اومدیم شکر خدا خوبیم
آرین بعد از یکهفته نرفتن به مدرسه از اول هفته دوباره مدرسه رفت و آرتین کلاس مادر و کودک
مریضی خیلی بدی بود! از سال دیگه تصمیم گرفتم حتما واکسن آنفولانزا بزنیم
تو این مدت آرین شش ساله ما واقعا آقا شده با آرین سال پیش کلی فرق کرده! واقعا ۵ سال رو پشت سر گذاشتن یعنی با یه مرحله از زندگی خداحافظی کردن و وارد مرحله جدیدی شدن :-) حالا بگم چرا ؟!چون بدون هیچ درد سری تو اتاق خودش میخوابه ! صبح ها به راحتی بیدار میشه و مدرسه میره ! مدرسه اش رو خیلی دوست داره! اخلاق و رفتاراش بزرگونه شده! با داداشش خیلی مهربونه! خیلی خیلی خوب با هم بازی میکنن میپرن رو مبلها و میخندن و خونمون کلی شور و حال داره
اینم همون ادویه هایی که نوشین برای تولدم هدیه داد
پاییز خیلی قشنگه بارونش هوای سردش همه چیزش فقط کوتاهی روزاش بده چشم به هم میزنیم شب شده بچه ها رو نمیشه بیرون برای بازی برد برف پاییزی خیلی خوشحالمون کرد صبح پنجشنبه عجب صبحی بود خیلی لذت بردم چند سال بود برف ندیده بودمفایزه خانوم اومده بود خونه رو تمیز کنه منم بهش کمک میکردم و کتابها و لباسها رو مرتب میکردمپرده ها رو داده بودیم کنار و بارش برف رو تماشا میکردیم عالی بود عالی اینم عکس حیاط رنگی رنگیمون بعد از بارش برف درخت خرمالومون خیلی نازه کلی میوه اش رو خوردیم و خیلی شیرینه!
یک سال و نیم به سرعت برق و باد گذشت آرتین شیطون و بلای ما یک و نیم ساله شدقربونش برم همه چی رو کامل متوجه میشه به قول خاله نسیم تا حالا نمیدونستم بچه یک و نیم ساله همه چی متوجه میشه فقط نمیتونه کامل حرف بزنه! مثلا
آرتین دستمال بیار دماغت رو پاک کنم میره میاره!
آرتین تلویزیون رو خاموش کن...میره خاموش میکنه!
آرتین برو پیش آرین! میره
آرتین اینو بده به بابا میبره میده
حرف زدنش هم اکثرا با ایما و اشاره... دوست داشته باشه دو سه کلمه ای هم میگه ماماما بابابا دایییی دی دو داعلاقه شدیدی به حرف د داره!
غذا خیلی خوب میخوره برا صبحانه املت رو بیشتر از هر چیزی دوست داره غذا هم عاشق آبگوشته
چایی رو هم خیلی دوست داره هر جا چایی گیرش بیاد میخوره خونه مامان شهین بودیم فرهان اومد بهم گفت آرتین داره چایی ته استکانها رو میخوره!
خلاصه که دو تا پسر دارم عاشقشونم و خدا رو هر لحظه بابت داشتنشون شکر میکنم
کادوی تولدی که مامان خورشید برا آرین خریده بود تا حالا نداده بود بهش آخه قرار بود برا پسری با تاخیر تولد بگیریم که به خاطر فوت خاله هما نگرفتیم و بعدش هم خورد به ماه محرم و صفر و موند برا سال دیگهو مامان خورشید چند روز پیش کادوش رو به آرین داد یه ماهی بسیار گنده پرنده!
و آرین با کمک آرش پسر همسایه مون سرهمش کردن و کلی با کنترل باهاش کار کردن و هدایتش کردنخیلی اسباب بازی باحالی بود منم کیف کردم خداییش ماهی بالا میرفت پایین میومد! آرین و آرش و آرتین کلی ذوق کردن و حسابی بهشون خوش گذشت
قول داده بودم کباب چنجه مریم پز رو بهتون یاد بدم و عکس کباب پز رو براتون بزارم اگر دوست دارید تشریف ببرید ادامه مطلب