سلام دوستان خوبین؟
ممنونم از محبتتون
خدا رو شکر بهترم
پریشب اولین شبی بود که آرتین پیشمون نبود دیروز رفتم دنبالش از خونه مامانم اینا بیارمش خونه بهم بی محلی میکرد انگار منو نمیبینههی صداش میکردم آرتین بیا پیش ماما!اصلا! توجه نمیکرد و با چیزای دیگه مشغول بود!تا اینکه لباسام رو پوشیدم و رفتم سمت در خروجی و گفتم آرتین بای بای من رفتمیهو دیدم با صدای بغضی صدام میزنه ماماماماماماما...ما و داره میاد سمتمنیم نگاهی کردم بهش! و وروجک خندید و بغلش کردم و ماچش کردمدیگه از بغلم پایین نمیرفت تو بغلم کاپشن و کفشش رو پاش کردم و اومدیم خونه گفته بودم به جز دایی چیزی نمیگه!ولی وقتی احتیاج داره صد تا ماماماما پشت سر هم میگه و همچنین بابابابا...
اینم پسر ۱۶ ماهه ما شیرین و شیطون ما
بعدا نوشت: متاسفانه نشد که بشه! دو تا گل پسر ها هر دو از دیشب تب کردن و اصلا حال ندارن! آرتین همراه تب آریزش هم داره... خدا رو شکر من بهترم و میتونم رو پام وایستم و بهشون برسم... مازیار هم که امروز اومده بدتر از این دوتا وروجک ها تب کرده و بیحاله فعلا رو یه شعله سوپ گذاشتم رو یه شعله شیر برنج دو تا دوتا آبمیوه و شیر کاکائو و شیر و مایعات خریدیم و داریم میخوریم.