سلام دوستان عزیزم
۱۰ روز از مدرسه آرین گذشت همچنان با علاقه ای بسیار زیاد به مدرسه میره و عاشق مدرسه و معلم و کلاس و دوستاش هست بر خلاف سال قبل که به زور میفرستادمش!امسال خیلی خوب شبها به موقع ساعت ۸:۳۰ میخوابه و صبح ساعت ۶:۳۰ بیدار میشه و صبحانه میخوره و میره پایین آرش پسر خوب همسایه مون هم سرویس وایمیسته و به آرین کمک میکنه که در رو باز کنه و سوار سرویس بشه منم از بالا از پنجره نگاهش میکنم قربونش برم که اینقدر زود بزرگ شد و با علاقه خودش میره و موقع برگشت بهم میگه خیلی خوش گذشت مامانی
آرین و آرش
برنامه کاری مدرسه خیلی جالبه خیلی بچه ها رو اذیت نمیکنن و فشار بهشون وارد نمیکنن مثل ابراهیمی اهواز اونجا هر روز کلی پلی کپی و آدینه و کتاب و نوشتن داشتن ولی اینجا هیچی! معلم زبانشون که میگه فقط سی دی گوش کنن!معلم خودشون هم که خیلی تاکیدی رو حفظ کردن شعر و سوره ها و نوشتن نداره و میگه بچه باید مفهومشون رو بفهمه و با خوندن شعر و داستان دایره لغاتش بره بالا! از برنامه های جالب هفتگی کلاسشون یکی امانت دادن کتاب به بچه هاست و تحقیق در مورد موضوعات مختلف
تحقیق این هفته شون در مورد خرگوش بود و کتاب این هفته "بی ادبی"و موضوع کتاب این که یه خانواده ای بودن که هر کسی بی ادبی میکرد یا کار بد میکرد جریمه میشد و باید کارهای خونه رو انجام میداد
کتابهایی که بهشون امانت میدن رو باید بخونن و تمیز نگهدارن و برگردونن به مدرسه و با مفهوم امانت داری آشنا میشن امشب من و آرین و بابایی گوگل رو باز کردیم و تایپ کردیم خرگوش و کلی اطلاعات راجع به خرگوش خوندیم و مهم ها رو یادداشت کردیم و با کمک آرین عکس و نوشته ها رو چسباندیم رو مقوا که ببره کلاس
آرین چند روز پیش بهم میگه مامانی اونروز به یکی از دوستام گفتم میدونی ایران و آمر*یکا با هم دوست شدن ؟چون او*باما و روحا*نی با هم حرف زدن! ولی دوستم متوجه نشد من چی میگم نمیدونم نشنید یا نفهمید!
بالاخره چیدمان خونه رو عوض کردمواااای از دست این فسقل خان خسته شده بودم همش میرفت رو مبل و از اونجا رو کوسن ها و بالای اپن!مبلها رو از جلوی اپن برداشتم و جاشون رو با میز غذاخوری عوض کردم سیستم خونه بهم ریخت ولی یه نفس راحتی کشیدم! آخـیــــــــــــــــــــــــــــــــــش راحت شدم!
آرتین اینروزها همش در حال گفتن دایی دایی دایی فقط و فقط دایی حالا نمیدونیم منظورش دایی برادر اینجانبه؟! یا دالی بازی خودمون!تلفن زنگ میزنه دایی! در رو میزنن میدوه سمت در دایی! آب میخواد دایی و ...خوشبحال دایی حمید رضا
راستی وقتی آب میخواد میره از کشوی آشپزخونه لیوان ورمیداره و میاد دستم و میگیره و دایی دایی گویان میبردم سمت یخچالو کلمن رو نشونم میده که یعنی آب بده و آب میدم میخوره اونم چی؟! من بدم نمیخوره خودش میخواد بخورهآخرش هم میریزه رو سرامیک و یکی دوبار هم سر خورده!
ترم سوم کلاس موسیقی آرین شروع شده و دو ترم قبلی همش بازی و موسیقی و آهنگ و نمایش و سرود با سازهای ضربی بودولی این ترم دارن بلز رو باهاشون کار میکنن بلز پنتاتو (فکر کنم پنتاتو) اسم درستش رو دفعه بعد از معلمشون میپرسم بلز رو با شعر بهشون یاد میدن خیلی جالبهعاشق آموزشگاهش هستم همه چی بر اساس نظم و انضباط هست و مهمتر از همه به طور پیوسته!ترم ها برگزار میشه از ترم سوم کلاسهای والدین هم شروع میشه و مقدمات رو قراره با بچه ها یاد بگیریمو تو خونه باهاشون کار کنیم و البته اگر خواستیم بعد مقدمات ساز خاصی رو کلاس بریم ثبت نام کنیم که منم که عاشق پیانو بودم همیشه و نشده که یاد بگیرم فکر کنم بهترین فرصت باشه
هفته بعد به مناسبت روز جهانی کودک از طرف آموزشگاه پارس کنسرت هست به رهبری"ناصر نظر"رییس موسیقی پارس به اسم "ناجیان کوچک زمین" که ما هم ثبت نام کردیم و با آرین قراره بریم و تو برنامه های شاد و زنده شرکت کنیم و لذت ببریمیاد خسرو شکیبایی تو فیلم خواهران غریب افتادم اونا هم همچین کنسرتی رفته بودن. آخ که چقدر فیلم خوبی بود یادت گرامی و روحت شاد
پ.ن: دوستان عزیزم این هفته حتما پست قسمت آخر سفرنامه رو خواهم گذاشت اینقدر سرم اینروزها شلوغ بود که اصلا فرصت نکردم عکسهاش رو اپلود کنم و بنویسمشولی نوشته هاش رو دیگه تقریبا تموم کردم و عکسها رو سلکت کردم تا اخر هفته پست خواهم کرد