سلام دوستان عزیزم
چند روزیه مازیار رفته اهواز و ما هم چترمون رو تو خونه مامانم اینا باز کردیمو داریم صفا میکنیم و منم استراحت در حد تیم ملی میکنم مامانم و خاله ها مواظب آرتین هستن و باهاش بازی میکننآرین هم که خودش سرش با خودش گرمه و همش با تبلت مشغوله!
خونه خودمون که هستیم چند وقته ما-هوا-ره هامون پارازیت داره و هیچی رو نشون نمیده ولی آرین از دیدن کارتونهاش بی نصیب نمونده و میبینه حالا بگین چجوری ؟ بله با اینترنت کارتون میبینهرو تبلتش با کمک بابا مازیار برنامه GLWIZ رو دانلود کرده و با اون برنامه انواع کارتون ها رو میبینه از شبکه ۲ و ۵ ایران گرفته تا پرشین تون و کارتون نتوورک
یاد گرفته تمام بازیهاش رو هم خودش دانلود میکنه و اینیستال میکنه و بهم میگه مامانی دیگه هر بازی بخوام میتونم بریزم قبلش با تبلت خودش که سامسونگه حال نمیکرد و بیشتر تبلت خاله رو که اپل هست دوست داشت ولی الان با مال خودش حسااابی مشغوله برنامه های آموزشی هم ریختیم مثل بازی و ریاضی و خیلی خوبه براشبرنامه "بازار "رو با کمک بابا مازیار نصب کرده و هر چقدر بازی بخواد اونجا پیدا میکنه از بازیهای فکری گرفته تا هیجان انگیز!
اتفاقا خونه مامانم اینا که هستیم پریروز بابام گفت که مامان بزرگم از شهرستان اومده و خونه عمه ام ایناستکه عصری همه با هم رفتیم مهمونی خونه عمه جونم و مامان بزرگم هم دیدیم و با خودمون آوردیمش خونه مامانم ایناو خیلی خوش میگذره و میگیم و میخندیم و خاطرات مادر بزرگی گوش میدیم
مامان بزرگم به آرین میگه ترکی بلدی؟ یاد گرفتی با من حرف بزنی؟ آرین خجالت میکشه جوابش رو بده! چند روز پیش خاله نسیم میگه میدونستین آرین هر چی ما ترکی صحبت میکنیم رو میفهمهبهش میگم نه فکر نکنم همه رو بفهمه خاله میگه باور کن همه رو میفهمه چون وقتی من و خاله لیلا ترکی صحبت میکنیموسط حرفامون اظهار نظر میکنه و کامل کامل میفهمه تا اینکه بالاخره اونروز تو ماشین کلی ازش تست گرفتیمو خودشم چقدر خوشحال بود که میتونه همه رو جواب بده و همش میگفت بازم بپرسین ما ترکیش رو میگفتیم اونم ترجمه میکرد به فارسی!دیگه کلی ذوق کرده بودیم ! و خاله ها کلی قربون صدقه اش رفتن و ماچ و موچش کردن!
دیشب آرتین بد حال بود چند روزیه اسهال داره و هنوز خوب نشدهتا اینکه دیشب ۴ نصفه شب با گریه بیدار شدو همش دنبال هم جیغ میکشیدمامانم زودی براش اسپند دود کرد و منم کمرش رو ماساژ میدادمولی جیغ ها ادامه داشت دل درد داشت شدید حاضرم نبود عرق نعنایی چیزی بخوره تا اینکه همه بیدار شدن و گفتن چی شده ؟ بابام کمی چرخوندش مامانم کمی راهش برد و خودمم ماساژش دادم به زور چند قطره ای عرق نعنا دادیم کمی بهتر شد
همون موقع مامان بزرگم یهو از خواب پریده و دیده آرین پیشش هست گفته چی شده و از آرین پرسیده "آرتین تخت دن توشدی؟"یعنی آرتین از تخت افتاده؟! آرین هم جوابش رو به ترکی داده "یوخ"یعنی نه!
اومده بود تو اون بلبشور تو گوشم بهم میگه مامانی میدونی چیه؟برای اولین بار بالاخره با مادربزرگت حرف زدم! ازم به ترکی سوال پرسید بهش گفتم یوخ!ای جانم آرین قشنگم باهوشم عاشقتم