هیچ جا خونه خود آدم نمیشه
آی چقدر از سفر برگشتیم خسته بودم تو یه ماه آرتین دو ماهه گلم ۴ بار هواپیما سوار شد
آرین میگفت مامانی آخه چقدررررررر مسافرت میریم خسته شدم
دیگه انقدر مسافرت نریم و بمونیم خونه
کرج خوش گذشت مامان شهین خیلی هوای آرین رو داشت
و همش میگفت دلم برا آرین خیلی تنگ شده بود
آرتین بیشتر مواقع بغل بابا جون بود و فرشته جون
یکساعتی فرهان رو دیدیم و با آرین مدت کوتاهی پیش هم بودن و بازی کردن
کلی کادو گرفتیم دست همگی درد نکنه
مامان شهین یه گردنبند خیلی خوشگل بهم هدیه داد عمو بابک و فرشته جون سکه نیم بهار هدیه دادن
و عمو افشین و صهبا جون هم یه زمین بازی خوشگل
ممنونم دستتوون درد نکنه
کلی هم سوغاتی از سوئد برامون آورده بودن و واقعا ممنونیم از مهربونیاتون
تهران هم یک شب بودم جمعه شب مامانم تو رستوران افطاری داد و خیلی خوب بود
دوست داشتم
دیدار ها تازه شد خیلی وقت بود دختر عمه ها رو ندیده بودم
سارا جونم از مالزی اومده بود خیلی از دیدنش خوشحال شدم
و کلی با هم گپ زدیم گفتیم و خندیدیم
آرتین رو عمه هام و دختر عمه هام و دختر خاله هام دیدن و کلی ذوق کرده بودن
و قربون صدقه اش میرفتن
گفته بودم آرتین وقتی بیداره تنهایی دوست نداره رو زمین بمونه و منم به کارام نمیرسم واسه همین تصمیم گرفتم که یه تاب برقی براش بگیرم
که چند ساعتی توش بمونه حداقل بتونم به کارای آرین برسم و یه غذایی درست کنم
تو اینترنت سرچ کردم که مارک خوبی پیدا کنم دو نوع تاب دیدم یه نوعش تاب برقی فول بود که حرکتش مثل حرکت آغوش مادر
و نوع دیگه اش تاب برقی ساده
آرتین و بابایی تو هواپیما
کرج که بودیم یه سر رفتیم تاب ها رو ببینیم و اگه خوب بود یکی بخریم تا من کمی وقتم آزاد بشه که از هر دو نوعش بود و دیدیم
ولی قیمتها سر به فلک کشیده
گفتم من همین تاب رو تو اینترنت دیدم ۴۰۰ تومنه ولی شما گرون میدین
و آقاهه گفت کارای ما شرکتیه و گرون نمیدیم
قبل از عید تا حالا قیمتها دو برابر شده یعنی تاب ۳۰۰ تومنی شده ۶۰۰ تومن
تورم تا این حد!
چاره ای نداشتم از بینشون همونی که مد نظرم بود فول گراکو رو خریدم خیلی به دردمون میخوره اولش خیلی دوست نداشت و زیاد نمیموند توش و گریه میکرد
ولی از وقتی اومدیم اهواز خیلی دوسش داره و وقتی شیرش رو میخوره و سیره میزارمش توش با حرکتهای تاب میخوابه
گل پسرم دوماهه شد بردیم واکسنش رو زدیم و قد و وزنش رو اندازه گرفتیم
خدا رو شکر نی نی مون خوب شیر خورده و تپلیه
وزنش تو دو ماهگی ۶۳۰۰ شده بود...روز اول بهش قطره استامینوفن دادم هم تب داشت! و هم درد!
یه گریه هایی میکرد که تا حالا این مدلیش رو ندیده بودم.عزیز دلم خیلی درد کشید
آرین متولد ۵ مهر هست واسه همین به خاطر فقط ۵ روز باید سال دیگه بره پیش دبستانی دو دل بودم که آیا امسال یه جورایی برم ثبت نامش کنم یا نه؟
پرس و جو کردم گفتن نمیشه و باید سال دیگه بره ولی چند روز پیش رفتیم پیش دبستانی شهید ابراهیمی (مثل اینکه تو اهواز بهترینه) و گفتیم میخوایم ثبت نام کنیم
که گفتن فقط ۱ و ۲ مهر رو اسم مینویسن
و وقت ثبت نام هم تموم شده و باید از اردیبهشت ماه اقدام میکردیم
ولی بعد از کمی صحبت کردن مسئول ثبت نام از آرین تست گرفت و خیلی ازش خوشش اومد
و بهش شکلات داده بود
و ثبت نامش کرد و گفت مدارک رو ببریم بدیم بهشون
خدا رو شکر
بالاخره گل پسرمون امسال قرار شد بره پیش دبستانی و یکسال عقب نمونه
حالا سال دیگه که باید بره اول
احتمالا یکمی مشکل برامون پیش بیاد
که حالا تا اونموقع وقت زیاده و حتما یه راه حلی هست
قربونت برم آرین گلم که دیگه بزرگ شدی و قراره بری مدرسه عزیزم انشالله که همیشه موفق باشی