Quantcast
Channel: آرین و مامانی و آرتین
Viewing all 205 articles
Browse latest View live

گرفتاری از نوع آرتین

$
0
0

سلام دوستان عزیزم
خوبین خوشین؟

چند روزه که میخوام ادامه سفرنامه رو بنویسم که نمیشه خیلی گرفتارماین روزها آرتین از در و دیوار خونه راست بالا میره! حسابی خسته ام میکنه! واسه همین خواب و بیداریهامون تقریبا یکی شده و به خیلی از کارهام نمیرسمخونه مون رو ببینید چه وضعی میشهاون خانومه ماهی دوبار میاد ولی کفاف نمیده بهش گفتم هر هفته بیاد ولی وقتی میره بیشتر از دو سه روز تمیز نمیمونه! آرتین هر چی میخوره میریزه رو فرشها و سرامیک ها منم هر چی میپزم و ورمیدارم میزارم رو اپن آشپزخونه! وقت نمیکنم بزارم سر جاش چون اگه دیر بجنبم آرتین از رو اپن یا میز غذا خوری افتاده زمین!خیلی باید حواسم رو جمع کنم میره رو صندلی غذا خوری و از اونجا رو میز! رو دسته مبلها وایمیسته!و خنده های شیطنت آمیز میکنه!قلبم میریزه هر دفعه رو دسته مبل یا بالای اپن یا روی میز غذا خوری میبینمش آرین هم که اسباب بازیها رو از تو اتاقش میاره وسط هال کوسن مبل ها رو من میزارم رو مبل یکی دو ثانیه بعد رو زمینه بعضی هاش رو از تو اتاق ها پیدا میکنم و یه جورایی کوسن مبلها شده اسباب بازی بچه ها!  

                 

بزودی با قسمت دوم سفرنامه برمیگردم


سفرنامه استکهلم فنلاند

$
0
0
 

سلام دوستان و همراهان همیشگیم

خوبین خوشین؟

ممنون از همه مهربونیهاتون و کامنتهای پر مهرتون که همیشه باعث دلگرمی من بوده و هست  وقتی بین پستهایم کمی فاصله میفتد احساس میکنم یه کار نصفه نیمه دارم که انجام نداده اموبلاگم شده بخشی از زندگیم که خیلی برام مهمه و بهم انرژی مثبت میدهوقتی پست جدیدی میزارم و کامنتهای شما مهربونها رو میخونم خیلی شادم و خوشحال  ممنو نم از همه شما شمایی که هستید و میخوانید و کامنت میگذارید ممنون

 

                   

                          

و اما ادامه سفرنامه ما به اسکاندیناوی

مزیت سفرمون ایندفعه نسبت به دفعات قبل تجربه مسافرت با کشتی و تجربه مسافرت با ماشین شخصی در جاده های اروپا بود که خیلی لذت بخش بود و چیزهای جدیدی دیدیم و تجربه های جدیدی کسب کردیم 

وارد کشتی که شدیم ازمون تو ورودی کشتی چندتایی عکس گرفتن و با گروه موزیک و گروه نمایش روبرو شدیم همه شاد و خندان بودن ما هم کلی خوشحال و خندان شدیم آرین با دیدن قیافه آدمهای دلقک نما سورپرایز شده بود و با ذوق و شوق به ما نشونشون میداد موزیسین ها مینواختند و میرقصیدند

                 

تا اینکه وارد سالن کشتی شدیم بزرگ و عظیم بود راهروی شیکی داشت اینور اونور سالن پر بود از فروشگاه و رستوران و بار!

به پیشنهاد محسن خان رفتیم که ساکها رو بزاریم تو اتاق و بریم رو عرشه کشتی  از آسانسور بالا رفتیم اتاقمون طبقه ۱۱ بود ساکها رو گذاشتیم تو اتاق و کمی دراز کشیدیمو آماده شدیم و رفتیم طبقه ۱۲ رو عرشه کشتیتقریبا شلوغ بود و جایی برای نشستن پیدا نکردیم و سرپا کناری ایستادیم و دریا و شهر زیبای استکهلم رو تماشا کردیم

 

                 

یکساعتی طول کشید که جزایر استکهلم رو رد کنیمچند دقیقه ای ایستاده بودیم مازیار و محسن صندلی پیدا کردند و آوردند و نشستیم گفتیم و خندیدیم و اطراف و آب رو تماشا کردیم هوا عالی بود آسمان صاف و آبی بود

                    

 نوشیدنی خوردیم و برگشتیم اتاق کمی استراحت کردیم و آماده شدیم که بریم یه دوری تو کشتی بزنیم اول فری شاپ رو رفتیم و کمی شکلات و بیسکوویت و اینجور چیزها خریدیم و بعد دوری زدیم و بچه ها تو قسمت پارک کودکان بازی کردند و آرتین خیلی کیف میکرد و حاضر نبود استخر توپ رو ترک کنه

                       

 آرین از سرسره ها بالا پایین میرفت و سر میخورد کمی کارتون دید و چند دقیقه ای هم پلی استیشن بازی کردبه زور هم که شده آرتین رو کشیدیم بیرون و رفتیم که شام بخوریم از بین ساندویچ هایی که داشتن ترجیح دادم ساندویچ تخم مرغ بخورم و مازیار هم همینطور بقیه هم میگو و پیتزا خوردن 

                      

 کازینو هم رفتیم چند باری با نوشین اینا بازی کردیم خیلی حال میداد چندین بار یک یورویی انداختیم و دو سه یورو بدیم  نوشین شانسش خیلی خوب بود و یکبار فکر کنم ۲۰ یورو برد آرین و آرتین کلی با بچه های خارجی تو دی=سکو رقصیدن

یه ماجرایی درباره رقص آرتین چند وقته میخوام بنویسم وقت نمیشد راستش این بچه ما یه پا رقا-صه با هر اهنگی که از تلویزیون پخش میشه شروع میکنه باسن مبارک رو به جلو و عقب کردن واقعا این حرکتش غریزیه چون نه آم ی دیده و نه اموزشی بهش دادیم و نه من تو دوران بارداری اهنگی یا اوازی گوش میکردم خیر بچه اصلا با شنیدن آهنگ از ۵ ۶ ماهگی در حالت نشسته قر کمر میداد الان هم که ایستاده با هر اهنگی یه جور رقص میکنه وقتی ابی میخونه به چپ و راست حرکت میکنه و وقتی اهنگ شاد پخش میشه بالا پایین میشه نمیدونم چرا تو مملکت ما میخوان جلوی یه غریزه انسانی رو  بگیرن و نابودش کنن!

یه آقایی اونجا از آرتین و رقصش خوشش اومده بود  و قدش رو مثل آرتین کوتاه میکرد و باهاش میرقصیدوآرتین هم باهاش  میرقصید خیلی با حوصله و مهربون بود

 برنامه شادی بود خانوادگی بود و خواننده ها میخوندنو زوج ها میرقصیدن چینی و ها و ژاپنی ها بیشتر به چشم میخوردنبعد از یکی دو ساعتی که اونجا بودیم برگشتیم اتاقمون

                  

 سر راه روی دیوارها پشت شیشه کلی عکسهای زیبا چسبونده بودن که عکس خودمون بین عکسها بهمون چشمک زد و مستقیم رفتم سمتش همون عکسی که تو ورودی ازمون گرفته بودن رو چاپ کرده بودن و زده بودن رو دیوارخیلی قشنگ شده بود سه چهار مدل عکس که دو تاش رو انتخاب کردم و گرفتیم

  

 برگشتیم اتاق و خوابیدیم اتاق تخت های دو طبقه داشت  مازیار رفت بالا و من با بچه ها پایین خوابیدیمصبح که بیدار شدیم منظره دریا از داخل اتاق فوق العاده بود بچه ها خواب بودن لباسهامون رو پوشیدیم و به همراه مازیار رفتیم بالا رو عرشه کشتیکمی سرد بود پیاده روی کردیم و یخ زدیم و عکس گرفتیم

 

 خیلی حال داد از اونجا مستقیم رفتیم طبقه ششمو یه صبحانه دبش زدیم تو رگ سلف سرویس بود و همه چی بود خیلی چسبید لذت بردیم

برگشتیم اتاق دیدیم بچه ها هنوز خوابنکم کم بیدارشون کردیم و صبحانه شون رو دادیم و حاضر شدیم کم کم داشتیم به فنلاند میرسیدیم حدودای ساعت ۱۰ صبح بود که رسیدیم (هلسینکی) پایتخت فنلاند تا عصر وقت داشتیم که فنلاند رو ببینیم و دوباره برگردیم کشتی و استکهلم

                 

 بلیط های توریستی اتوبوس رو گرفتیم و سوار شدیمقسمتهای توریستی شهر رو با اتوبوس گشتیم و مرکز شهر پیاده شدیم خیلی شلوغ بود 

مرکز شهر فنلاند و مغازه های اطرافش

جلوی کلیسای معروف دوری زدیم مغازه های سنتی رو نگاه کردیم و فروشگاه های لباس رو گشتی زدیم ولی با وجود بچه ها اصلا نمیشد خرید کرد جنسها خوب بودن و نسبت به سوئد ارزانتر بود

 ولی چون کالسکه نبرده بودم خیلی اذیت شدیم  میخواستم از ایران کالسکه عصایی سبک بخرم که مامانم اینا گفتن حالا که میری اونجا از اونجا برو یه خوبشو بگیر که نشد بخرم و جاش رو پیدا نکردم و اینجوری شد که آرتین همش تو بغلمون بود و سخت بود که چیزی تو فروشگاهها نگاه کنیم و بخریم

 ولی فروشگاه اچ اند ام کیدز رو که دیدم رفتم توش و کمی برا بچه ها از اونجا خرید کردم  خیلی لباسهاش شیک بود و میخواستم کل مغازه رو جمع کنم و بیارم ایرانبرعکس ایران که هر چقدر میگردی یه چیز خوشگل نمیتونی پیدا کنی

                      

مثلا برا آرتین چند ماه پیش دنبال کفش بودمو هیچ چی گیرم نیومد و برا آرین یه شلوار جین خوشگل که اونجا براشون خریدمولی مازیار گفت کمی هم بزار سوئد خرید کن براشونولی سوئد هیچی پیدا نکردم هم وقت کم اومد و هم اخرای سفرمون بود و خسته بودیمفنلاند خیلی بهتر بود و قیمتها هم مناسبتر کاشکی بیشتر خرید میکردم!

مادری فنلاندی در کنار پرنسس هایش که خیلی خوشم اومده بود ازشون با اجازه از مادرشون عکسی یادگاری با آرین انداختم

          

ناهار رو استیک مرغ و ماهی با پوره سفارش دادیم  و خوردیم خیلی چسبید و عالی بود آرین هم از مکدونالد چیز برگر سفارش داد و خورد   

برگشتیم کشتی و  برنامه ها کمی تغییر کرده بود خیلی خسته بودیم مستقیم رفتیم اتاق و استراحت کردیم و خوابیدیم عصری بیدار شدیم و به در خواست آرین رفتیم استخر کشتی و آرین و آرتین کلی شنا کردن و آرین سرسره بازی کرد و خیلی خیلی بهشون خوش گذشت

و حسابی خسته شدن و شام خوردیمو کازینو بازی کردیم و برگشتیم اتاق و خواب و استراحت فردا صبح بعد از خوردن صبحانه تو کشتی رسیدیم استکهلم و رفتیم سمت پارکینگ و ماشینمونپارکینگ بسیاااااار گرون بود هر دفعه پارک میکردیم کم کم ۴۰ ۵۰ کرونی میشدحدودا ۳۰ ۴۰ تومن و بعضی وقتها تا ۱۰۰ تومن و ۲۰۰ تومن هم پول پارکینگ دادیم  و در ضمن بنزین هم خیلی گرون بود لیتری  ۷ هزار تومن و هر دفعه که باک رو پر میکردیم ۳۰۰ ۴۰۰ تومن میشد!

          

صبح حدودا ساعت ۱۰ ۱۱ بود که استکهلم بودیمو شب قرار بود که بریم گوتنبرگ شهری که نوشین اینا بودنو حدودا ۳۰۰ کیلومتری  با استکهلم فاصله داشت قبل از رفتن به گوتنبرگ سری به واسا موزیوم زدیمکه يکي از جاذبه هاي توريستي عجيب شهر استکهلم هستموزه ايست که به معناي واقعي کلمه از دل آب بيرون آمده است

                

آرین و آرتین و بابایی کنار توپ ای جنگی کشتی واسا

   

- موزه ی واسا  vasa:کشتی جنگی واسا برای پادشاه گوستاو آدولف ساخته شد ؛ ولی چند دقیقه پس از به آب انداختن ، در دهم آگوست غرق شد .کشتی را از قعر دریا بیرون آوردند و در موزه ی فعلی به نمایش گذاشتند . بازدید از موزه نفری ۱۳۰ کرون بود که میشد ۷۵ تومن و واقعا میارزید و خاطره ای شد برامون و کلی لذت بردیم و خوش گذشت

بعد از موزه رفتیم سمت رستوران و ناهار خوردیمبچه ها کنار غذا خوری کلی سرسره بازی کردن و کیف کردن از اونجا به پیشنهاد نوشین جون رفتیم اوتلت مال و کمی خرید کردیم

               

 

       

و پیش به سوی یوته بری (گوتنبرگ)سه چهار ساعتی تو راه بودیم و  خیلی خوش گذشت با رادیو جوان و رادیو فردا آهنگ های فارسی گوش میدادیم و وبلاگ و فیس بوک رو تو ماشین با سرعت بالای اینترنت چک میکردیم

                 

در مسیر استکهلم به گوتنبرگ اتفاقات جالبی افتاد انشالله در قسمت آخر سفرنامه توضیح خواهم داد

 

تولدت مبارک نازنینم

$
0
0
سلام به بهترین همسر و بابای دنیا

عزیزم بهترینم عشقم زندگیم مهربونم

از خدا ممنونم بابت وجود نازنینت

تولدت مبارک بهترین همسر دنیا

      

اینم یه کیک دکتری خوشمزه تقدیم به دکتر مازیار خودم

 

Article 2

$
0
0
سلام دوستان

خبر تصادف دیشب اتوبوس تهران به یزد رو که شنیدم خیلی خیلی ناراحت و دپرس شدمعکس امیر حسین کوچولو رو که مادرش تو آتیش اتوبوس با زحمت بیرون کرده رو تو فیص بوک که دیدم قلبم آتیش گرفت و اشکم در اومد به همه هموطنان عزیز یزدی تسلیت میگم خدا بهتون صبر بده واقعا فاجعه دردناکی بوده خدایا به خانواده هاشون صبر بده عجب دنیاییه! ای خداااا

بیایید با هم مهربان باشیم کدورت ها رو بگذاریم کنار قدر همدیگرو بدانیم شاید فردا نوبت ما باشه!

آرین ترکی و آرتین مریض

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

چند روزیه مازیار رفته اهواز و ما هم چترمون رو تو خونه مامانم اینا باز کردیمو داریم صفا میکنیم و منم استراحت در حد تیم ملی میکنم مامانم و خاله ها مواظب آرتین هستن و باهاش بازی میکننآرین هم که خودش سرش با خودش گرمه و همش با تبلت مشغوله!

خونه خودمون که هستیم چند وقته ما-هوا-ره هامون پارازیت داره و هیچی رو نشون نمیده  ولی آرین از دیدن کارتونهاش بی نصیب نمونده و میبینه حالا بگین چجوری ؟ بله با اینترنت کارتون میبینهرو تبلتش با کمک بابا مازیار برنامه GLWIZ رو دانلود کرده و با اون برنامه انواع کارتون ها رو میبینه از شبکه ۲ و ۵ ایران گرفته تا پرشین تون و کارتون نتوورک

 یاد گرفته تمام بازیهاش رو هم خودش دانلود میکنه و اینیستال میکنه و بهم میگه مامانی دیگه هر بازی بخوام میتونم بریزم قبلش با تبلت خودش که سامسونگه حال نمیکرد و بیشتر تبلت خاله رو که اپل هست دوست داشت ولی الان با مال خودش حسااابی مشغوله برنامه های آموزشی هم ریختیم مثل بازی و ریاضی و خیلی خوبه براشبرنامه "بازار "رو با کمک بابا مازیار نصب کرده و هر چقدر بازی بخواد اونجا پیدا میکنه از بازیهای فکری گرفته تا هیجان انگیز!

اتفاقا خونه مامانم اینا که هستیم پریروز بابام گفت که مامان بزرگم از شهرستان اومده و خونه عمه ام ایناستکه عصری همه با هم رفتیم مهمونی خونه عمه جونم و مامان بزرگم هم دیدیم و با خودمون آوردیمش خونه مامانم ایناو خیلی خوش میگذره و میگیم و میخندیم و خاطرات مادر بزرگی گوش میدیم

 مامان بزرگم به آرین میگه ترکی بلدی؟ یاد گرفتی با من حرف بزنی؟ آرین خجالت میکشه جوابش رو بده! چند روز پیش خاله نسیم میگه میدونستین آرین هر چی ما ترکی صحبت میکنیم رو میفهمهبهش میگم نه فکر نکنم همه رو بفهمه خاله میگه باور کن همه رو میفهمه چون وقتی من و خاله لیلا ترکی صحبت میکنیموسط حرفامون اظهار نظر میکنه و کامل کامل میفهمه تا اینکه بالاخره اونروز تو ماشین کلی ازش تست گرفتیمو خودشم چقدر خوشحال بود که میتونه همه رو جواب بده و همش میگفت بازم بپرسین ما ترکیش رو میگفتیم اونم ترجمه میکرد به فارسی!دیگه کلی ذوق کرده بودیم ! و خاله ها کلی قربون صدقه اش رفتن و ماچ و موچش کردن!


دیشب آرتین بد حال بود چند روزیه اسهال داره و هنوز خوب نشدهتا اینکه دیشب ۴ نصفه شب با گریه بیدار شدو همش دنبال هم جیغ میکشیدمامانم زودی براش اسپند دود کرد و منم کمرش رو ماساژ میدادمولی جیغ ها ادامه داشت دل درد داشت شدید حاضرم نبود عرق نعنایی چیزی بخوره تا اینکه همه بیدار شدن و گفتن چی شده ؟ بابام کمی چرخوندش مامانم کمی راهش برد و خودمم ماساژش دادم به زور چند قطره ای عرق نعنا دادیم کمی بهتر شد

 همون موقع مامان بزرگم یهو از خواب پریده و دیده آرین پیشش هست گفته چی شده و از آرین پرسیده "آرتین تخت دن توشدی؟"یعنی آرتین از تخت افتاده؟! آرین هم جوابش رو به ترکی داده "یوخ"یعنی نه!

اومده بود تو اون بلبشور تو گوشم بهم میگه مامانی میدونی چیه؟برای اولین بار بالاخره با مادربزرگت حرف زدم! ازم به ترکی سوال پرسید بهش گفتم یوخ!ای جانم آرین قشنگم باهوشم عاشقتم

 

بیماری در خانه ما

$
0
0

آرتین کلافه بوداومدیم خونمون جمعه ناهار مهمون داشتم مامان بزرگم و مامانم اینا اومده بودنسنگ تموم گذاشتم شوید باقالی پلو با ماهیچه و آش دوغ درست کرده بودمبه نظر خودم عالی شده بود البته همه هم تعریف کردن جای مازیار جونم خالی بود!

چیزی که اینروزها آرتین رو آروم میکنه آهنگه!وقتی گریه میکنه آهنگ باز میکنیم و در هر حالتی باشه بلند میشه و میرقصه!پسر خوش اخلاق من اینروزها خیلی مریضه و حوصله هیچی رو نداره فقط چسبیده به من و گریه میکنه اسهالش بهتر شده ولی دو روزه تب کرده و بیقرار و بیحاله هیچی نمیخوره یا میخوره خیلی کم ! هر چهار ساعت با کلی درد سر براش شیاف میزارم تا میخوام پوشکش رو عوض کنم گریه میکنه و میترسه فکر میکنه میخوام شیاف براش بزارم! بابایی از راه دور جویای حال آرتین هست و امروز رفتم براش به خاطر آبریزش بینی و خلت گلوش سودوافدرین خریدم خودمم خیلی حالم خوش نیست مریض شدم حسابی بدن درد و آبریزش شروع شده با کمی گلو درد آرین هم فکر کنم از ما بگیره !

انشالله که آرتین جونم زود زود خوب بشه و مثل همیشه خندون باشه :-)

آرین و مدرسه

$
0
0

سلام دوستان عزیزم خوبین خوشین؟

دبستان غیر انتفاعی پسرانه "نخبگان امیرکبیر"دبستانی بود که بعد از کلی گشتن و تحقیق کردن و این مدرسه اون مدرسه رفتن پیداش کردم و گل پسری رو ثبت نام کردیم امروز اولین روزی بود که با گل پسری رفتیم مدرسه صبح ساعت ۸ اونجا بودیم برنامه اردوی تفریحی همراه آموزگار در خارج از مدرسه تو شهر بازی داشتن و برنامه برای اولیا صحبتهای یه خانوم روانشناس در مورد موضوع چگونگی برخورد با بچه های پیش دبستان و کلاس اولی ها بود به آرین خیلی خوش گذشته بود و یه دوست هم پیدا کرده بود و با هم صحبت میکردن و موقع اومدن خونه بهم میگه مامانی میشه کمی دیرتر بریم خونه؟!

دلیل اینکه این مدرسه رو انتخاب کردم صحبتهای روز اولم با مدیر مدرسه بود  آقای مراتی مدیری بسیار نمونه و با شخصیت و مهربون بودن و برنامه هایی که برا بچه ها و مدرسه داشتن و صحبتهاشون من رو مجذوب کرد انقدر خوب صحبت میکردن در مورد آموزش و برنامه های مدرسه که فکر نمیکنم اولیایی برای ثبت نام برن اون مدرسه و دست خالی برگردن!


 و علاوه بر این نزدیکی مدرسه به خونمونم بود که مزید بر علت شد و همون روز برگه ها رو گرفتم و ثبت نامش کردم همون چیزی بود که از خدا خواسته بودم که خدا رو شکر جلوی پامون گذاشت. ممنونم از خدای مهربونم و ممنونم از مدیر مهربون جناب آقای مراتی انشالله که همیشه موفق باشید

راستش رو بخواهید در ابتدای بررسی و تحقیق هایم سری به آموزش پرورش ناحیه 3 زدم و لیست مدارس ناحیه سه رو درآوردم و هر روز یکی رو میرفتم حدودا 10 تایی مدرسه رو رفتم و از نزدیک دیدم و با مدیر و مسئولانش حرف زدمو خیلی از مدرسه ها از آرین تست هم گرفتن که بابت این موضوع مشکلی نداشتم و همه آزمونهای مدارس رو قبول شد حالا ما مونده بودیم کدوم مدرسه رو انتخاب کنیم؟! و از نظر من اکثرشون مثل هم بودن با کمی تفاوت! یعنی مدرسه ای که از نظر من کامل و جامع و بهترین باشه پیدا نکردم و ترجیح دادم یکی نزدیک خونمون پیدا کنم و سه تا مدرسه نزدیک رو رفتم که نخبگان امیر کبیر نظرم رو بیشتر جلب کرد.

چند تایی هم مدارس ناحیه یک رو که از دوستان بسیار خوبم معرفی کردن بررسی کردم ولی به صورت خیلی جزئی به نظرم اومد خیلی دور هستن به خونمون مثل رشد فرمانیه یا سلام یاسین و سروش که با خودم فکر کردم خب تو تهران نمیشه بهترین مدرسه رو  تشخیص دادهر محله ای برا خودش مدارس خوب داره مثلا اونایی که خونشون سمت نیاوران و فرمانیه و کامرانیه هست قطعا بچشون رو رشد ثبت نام میکنن اونایی که شهرک غرب هستن مدارس همون منطقه رو ثبت نام میکنن

آرین مدرسه اش رو خدا رو شکر خیلی دوست داره و تو سالن مدرسه یه بوفه جایزه هست که خیلی نظرش رو جلب کرده مخصوصا مدالهای داخلش و بهم میگه من پسر خوبیم نه؟! میتونم از این مدالها بگیرم آخه هر کی منو میبینه خوشش میاد ازم زرنگم که هستم پس میتونم بگیرم

                   

آرین در مدرسه با شاخه گلهایی که به معلم و مدیر و ناظمشون تقدیم کرد

 پ.ن: آرتین خدا رو شکر بهتره و میخنده و شیطنت میکنهممنونم از کامنتهای خوبتون و راهنماییهاتون دوستتون داریم


عشقم آرین 6 ساله ام تولدت مبارک

$
0
0

امسال تولد آرین رو بهش قول داده بودم که بگیرم و دوستای مدرسه و چند تایی هم از بچه های وبلاگی و کلاس موسیقی اش رو دعوت کنم و خیلی منتظر بود که متاسفانه خاله جون هما فوت شدن و نشد بگیریمو انشالله بعد چهلم خاله جون میخوام براش یه جشن خوشگل بگیرم

 

جمعه ۵ مهر یه تولد خودمونی براش گرفتیم و کیک خریدیم و شمع ها رو فوت کردیمپسر گلم عشق مامان تولد ۶ سالگیت مبارک 

                

 

آرتین هم این وسط ها کلی با انگشتاش کیک خوردو آرین هم همینطور کاریشون نداشتم تا اینکه کار به جاهای باریک کشید و آرتین مشتش رو کرد تو کیک و یه تیکه گنده برداشتو درحال خوردن بود که آرین از خنده منفجر شده بود

 

 که کیک رو از روی میز برداشتیمولی مبلهای نازنینم کیکی شدنچقدر سخته مبل و خونه از دست این بچه ها تمیز بمونه از وقتی مبل های راحتی رو گرفتم برای جلوی تی وی کلی لکه مکه افتاده روش!خب اشکال نداره زندگی همینه دیگه!

 

آرتین اینروزها خیلی خیلی شیطون شده و نمیتونیم از بالای میز غذاخوری و اپن و دسته مبلها جمعش کنیم روزی ۲۰ ۳۰ بار میارم پایین بازم فایده نداره مثل فرفره میره بالا خیلی خسته میشم همش اون بالاها سیر میکنه خدا خودش مواظب و محافظش باشه


آرین و مدرسه و موسیقی

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

۱۰ روز از مدرسه آرین گذشت همچنان با علاقه ای بسیار زیاد به مدرسه میره و عاشق مدرسه و معلم و کلاس و دوستاش هست بر خلاف سال قبل که به زور میفرستادمش!امسال خیلی خوب شبها به موقع ساعت ۸:۳۰ میخوابه و صبح ساعت ۶:۳۰ بیدار میشه و صبحانه میخوره و میره پایین آرش پسر خوب همسایه مون هم سرویس وایمیسته و به آرین کمک میکنه که در رو باز کنه و سوار سرویس بشه منم از بالا از پنجره نگاهش میکنم قربونش برم که اینقدر زود بزرگ شد و با علاقه خودش میره و موقع برگشت بهم میگه خیلی خوش گذشت مامانی

            

                                          آرین و آرش

برنامه کاری مدرسه خیلی جالبه خیلی بچه ها رو اذیت نمیکنن و فشار بهشون وارد نمیکنن مثل ابراهیمی اهواز اونجا هر روز کلی پلی کپی و آدینه و کتاب و نوشتن داشتن ولی اینجا هیچی! معلم زبانشون که میگه فقط سی دی گوش کنن!معلم خودشون هم که خیلی تاکیدی رو حفظ کردن شعر و سوره ها و نوشتن نداره و میگه بچه باید مفهومشون رو بفهمه و با خوندن شعر و داستان دایره لغاتش بره بالا! از برنامه های  جالب  هفتگی کلاسشون یکی امانت دادن کتاب به بچه هاست و تحقیق در مورد موضوعات مختلف

تحقیق این هفته شون در مورد خرگوش بود و کتاب این هفته "بی ادبی"و موضوع کتاب این که یه خانواده ای بودن که هر کسی بی ادبی میکرد یا کار بد میکرد جریمه میشد و باید کارهای خونه رو انجام میداد

کتابهایی که بهشون امانت میدن رو باید بخونن و تمیز نگهدارن و برگردونن به مدرسه و با مفهوم امانت داری آشنا میشن امشب من و آرین و بابایی گوگل رو باز کردیم و تایپ کردیم خرگوش و کلی اطلاعات راجع به خرگوش خوندیم و مهم ها رو یادداشت کردیم و با کمک آرین عکس و نوشته ها رو چسباندیم رو مقوا که ببره کلاس

آرین چند روز پیش بهم میگه مامانی اونروز به یکی از دوستام گفتم میدونی ایران و آمر*یکا با هم دوست شدن ؟چون او*باما و روحا*نی با هم حرف زدن! ولی دوستم متوجه نشد من چی میگم نمیدونم نشنید یا نفهمید!

بالاخره چیدمان خونه رو عوض کردمواااای از دست این فسقل خان خسته شده بودم همش میرفت رو مبل و از اونجا رو کوسن ها و بالای اپن!مبلها رو از جلوی اپن برداشتم و جاشون رو با میز غذاخوری عوض کردم سیستم خونه بهم ریخت ولی یه نفس راحتی کشیدم! آخـیــــــــــــــــــــــــــــــــــش راحت شدم!

آرتین اینروزها همش در حال گفتن دایی دایی دایی فقط و فقط دایی حالا نمیدونیم منظورش دایی برادر اینجانبه؟! یا دالی بازی خودمون!تلفن زنگ میزنه دایی! در رو میزنن میدوه سمت در دایی! آب میخواد دایی و ...خوشبحال دایی حمید رضا

راستی وقتی آب میخواد میره از کشوی آشپزخونه لیوان ورمیداره و میاد دستم و میگیره و دایی دایی گویان میبردم سمت یخچالو کلمن رو نشونم میده که یعنی آب بده و آب میدم میخوره اونم چی؟! من بدم نمیخوره خودش میخواد بخورهآخرش هم میریزه رو سرامیک و یکی دوبار هم سر خورده!

 ترم سوم کلاس موسیقی آرین شروع شده و  دو ترم قبلی همش بازی و موسیقی و آهنگ و نمایش و سرود با سازهای ضربی بودولی این ترم دارن بلز رو باهاشون کار میکنن بلز پنتاتو (فکر کنم پنتاتو) اسم درستش رو دفعه بعد از معلمشون میپرسم بلز رو با شعر بهشون یاد میدن خیلی جالبهعاشق آموزشگاهش هستم همه چی بر اساس نظم و انضباط هست و مهمتر از همه به طور پیوسته!ترم ها برگزار میشه  از ترم سوم کلاسهای والدین هم شروع میشه و مقدمات رو قراره با بچه ها یاد بگیریمو تو خونه باهاشون کار کنیم و البته اگر خواستیم بعد مقدمات ساز خاصی رو کلاس بریم ثبت نام کنیم که منم که عاشق پیانو بودم همیشه و نشده که یاد بگیرم فکر کنم بهترین فرصت باشه

 هفته بعد به مناسبت روز جهانی کودک از طرف آموزشگاه پارس کنسرت هست به رهبری"ناصر نظر"رییس موسیقی پارس به اسم "ناجیان کوچک زمین" که ما هم ثبت نام کردیم و با آرین قراره بریم و تو برنامه های شاد و زنده شرکت کنیم و لذت ببریمیاد خسرو شکیبایی تو فیلم خواهران غریب افتادم اونا هم همچین کنسرتی رفته بودن. آخ که چقدر فیلم خوبی بود یادت گرامی و روحت شاد

پ.ن: دوستان عزیزم این هفته حتما پست قسمت آخر سفرنامه رو خواهم گذاشت اینقدر سرم اینروزها شلوغ بود که اصلا فرصت نکردم عکسهاش رو اپلود کنم و بنویسمشولی نوشته هاش رو دیگه تقریبا تموم کردم و عکسها رو سلکت کردم تا اخر هفته پست خواهم کرد

 

خطاب به اون خواننده مریض و حسود!

$
0
0

خواننده و نویسنده کامنتهای توهین آمیز و غیر اخلاقی وبلاگ من ! و جدیدا هم نویسنده کامنتهای جور واجور از طرف من به بقیه !!! فقط و فقط اومدم بهت بگم از خدا بترس هر کاری که تو این دنیا میکنیم چه خوب و چه بد نتیجه اش برمیگرده به خودمون! مواظب کارهات باش که بد جور پشیمون میشی!

از خدا و کارها و فید بک های عالم کائنات بترس! که واقعا اگر ادامه بدی بد جور آسیب میبینی!

برات متاسفم   خدایا هدایت کن بندگانی که نیاز به کمکت دارند الهی آمین

روز کودک مبارک

$
0
0
سلام سلام سلام

خوبین شما ما هم خوبیم

ممنون از کامنتهای پست قبل واقعا خوشحالم از داشتن خواننده ها و دوستان گلی مثل شما و به خودم میبالم امید هست که اینجا رو برای همیشه و تا جایی که بتونم سر پا نگه دارم تا از تجربیات هم استفاده کنیمو دوستان خوبی برای هم باشیم  ممنوووووووون

در یک کلام میتونم بگم عالی بودنه! فوق العاده بود ... بله کنسرت موسیقی پارس به رهبری ناصر نظر به مناسب روز جهانی کودک رو میگم  واقعا من و آرین لذت بردیم جای مازیار عزیزم خیلی خیلی خالی بود آخه اینجور برنامه ها رو خیلی دوست دارهانشالله اهواز تموم بشه و زود بیاد پیشمون بابایی مهربون دلمون برات تنگ شده

 

ممنونم موسیقی پارس ممنونم آقای ناصر نظر ممنووووووووونم بچه های گل و دوست داشتنی موسسه پارس که اینهمه ما رو با برنامه های خوبتون شاد کردید و یک روز به یادماندنی و خاطره انگیز ساختید برامون

برنامه فوق العاده منظم و شاد و ترکیب رنگها عالی و در کل همه چی عالی بود رقص و آواز و شعر و موسیقی بود نمایشی  کوتاه راجع به سفید برفی و هفت کوتوله اجرا شد و با ارکستری ناصر نظر فصلها رو با آهنگ و ترتیب و شعر اجرا کردند فوق العاده بود ممنون ممنون بازم ممنون

                    

 

دیروز هم دوست عزیزم حدیث تو وبلاگ مریم بورس بهم خبر داد که جشن بادبادکها تو پارک پردیسان هست که گروه رنگین کمان هم میاد دوست داشتی آرین رو هم بیار و از اونجایی که آرین از سه سالگی پنگول و خاله نرگس و نیما رو میشناسه تا بهش گفتم بریم با ذوق و شوق خاصی گفت آره مامانی بریم و راه افتادیم از مدرس و همت تو ترافیک رفتیم پارکو کمی دیر رسیدیم ولی خیلی خوش گذشت ممنون حدیث جان!

        

روز جهانی کودک بر تمام کودکان جهان مخصوصا کودکان ایران زمین مبارک به امید آنکه با تربیت صحیح کودکان خوب و درستی به جامعه تحویل بدیم که مهمترین و بارزشترین کارهاست 

                     

               آرین و خاله نرگس مجری برنامه رنگین کمان شبکه تهران


 

دلم نیومد از این فسقلی عکس نذارم اینم آرتین 16 ماهه من

سفرنامه قسمت سوم

$
0
0
سلام دوستان عزیزم

بالاخره نوشتن سفرنامه تموم شد ولی خیلی طولانی شد

برای خواندن سفرنامه به آرشیو شهریور ۹۲ مراجعه کنید

امیدوارم خوشتون بیاد

تعدادی از دوستان تو این پست کامنت گذاشته بودن ولی من کامنت دونی این پست رو غیر فعال کردم و قسمت سفرنامه باز هست ممنونم

آخر هفته خوب

$
0
0

سلام دوستان گلم

خوبین خوشین؟

یک ماه از فصل پاییز گذشت هوای تهران کمی سرد شده شبا شوفاژ ها رو روشن میکنیم خیلی عالیه منتظر باران پاییزی هستیمآرین که از اول مهر سرماخوردگی داره و خوب میشه باز دوباره بد میشه سرفه آبریزش! آرتین هم که خدا رو شکر بهتر شده قربونش برم شیکم در آورده و کمی تپلی شده ای خدا این پسر انقدر ناز و خوش اداست که کیف میکنم وقتی باهاش حرف میزنمو بازی میکنم داییی داییییی رو غلیظ میگه و حرص بابایی رو در میارهو یه بار هم نمیگه بابا و ماما !!! البته من خودم حس میکنم این کارش عمدیهووروجک خان چون وقتی بهم احتیاج داده ماما ماما میگه چطوررررر!

آخر هفته پیش خیلی خوب بود بابا مازیار سه شنبه اومد تهران و با اهواز خداحافظی کرد یک روز ناهار برا خداحافظی همکارانش رو دعوت کرده بوده رستوران و یه کادوی خیلی خوشگل بهش دادن کریستال جا شمعی و فکر کنم میوه یا آجیل خوری! و یه کارت پستال یادگاری کارون که توش رو همه پزشکان امضا کرده بودن

بابا مازیار عزیز انشالله که همیشه و در تمام مراحل زندگیت موفق باشی

 

                

چهارشنبه عید قربان خونه مامان خورشید دعوت بودیمبرای ناهار که کباب شیشلیک بابا جون پزی راسته گوسفند بود خیلی خیلی خوشمزه بود نهایت لذت رو بردیم و از در کنار هم بودن خوشحال بودیم انشالله که همیشه سایشون رو سرمون باشه و سلامت و تندرست باشن

عصری داشتیم برمیگشتیم خونه به مازیار گفتم بچه ها حوصله شون سر رفته چطوره بریم بام(توچال) کمی قدم بزنیم که موافقت شد و رفتیم هواااااااا کمی سرد بود ولی عالی بود با اتوبوس رفتیم بالا شیر کاکائو داغ با کیک شکلاتی خیلی چسبیدتهران رو تماشا کردیم و دوری زدیمبچه ها سیب زمینی خوردن و پیاده قدم زنان برگشتیم خیلی چسبید

پنجشنبه مازیار کار داشت و یه سر رفت بیمارستان و بعد از ظهر کمی استراحت کردیم و عصری رفتیم باشگاه انقلاب همه مون لباس ورزشی پوشیدیم جز آرتین! ارتین هم سوار کالسکه شد و رفتیم جاده تندرستی یه دور زدیم و خوب بوددر اخر به تقاضای آرین بولینگ بازی کردیم و من برنده شدم  و رفتیم فود کورت و شام خوردیم آرتین کمی اذیت میکرد و یه جا نمینشست ولی در کل خوب بود و خوش گذشت آخ یکی دوسال دیگه آرتین هم مثل آرین بزرگ بشه و آقا بشه دیگه باید کلا کیف کنیمو در آرامش کامل تو رستوران غذا بخوریم

جمعه صبح زود بعد از صبحانه راه افتادیم سمت کرج و از اونجا به همران مامان شهین و بابا جون رفتیم سمت جاده چالوس و دوری زدیمو ناهار رو هم ارکیده به خاطر تمام شدن طرح بابایی جشن گرفتیم و ناهار خوردیم خوشمزه بود شیشلیکهاش اوووووم برگشتیم خونه و استراحت کردیم و شلم بازی کردیم و برگشتیم خونه!

                       

مهر ماه امسال آرین یک روز هم مدرسه غایب نشده خیلی با علاقه میره و به من میگه مامانی چرا پارسال که من ۵ سالم بود منو گذاشته بودی پیش دبستانی آخه؟! همه بچه ها و خانوم معلم میگن شش سالمون بشه باید بریم پیش دبستانی!و امسال خیلی با علاقه میره و مدرسه رو دوست داره و کلی تحقیق تو یکماه مهر انجام دادن در مورد حیوانات خرگوش لاکپشت قورباغه گوسفند و اینهفته هم گربه ... یکروز لیمو شیرین و لیمو ترش برده بودن مدرسه! در آزمایشگاه مدرسه به بچه ها مسواک داده بودن و طریقه مسواک زدن رو بهشون یاد داده بودن و حروف ا (با فتحه) - ا (با کسره) - ا (با ضمه) و آ رو بهشون یاد دادن و هر روز کارمون اینه که کلی کلمه با این حروف پیدا کنیم و نقاشیشو بکشیم تو دفترش

یکبار رفته بودم مدرسه دنبال آرین مدیر مدرسه که منو دید گفت خانم ... چند لحظه صبر کنیدباهاتون کار دارمبعد از اینکه آرین رو از کلاس تحویل گرفتم مدیر بهم گفتن واقعا ممنونم بابت تربیت صحیح آرین جان خیلی پسر مودب و خوبی هستن و ما خیلی خوشحالیم که همچین دانش آموزی داریم خیلی خوشحااااال شدم

کلاس موسیقی خودمون هم شروع شد و دومین جلسه رو این هفته باید بریم خیلی خوشحالم و دوست دارم زود پیانو یاد بگیرم... آخ جووووووون

بچه ها دوچرخه فروشی خوب جایی میشناسین ؟بغیر از گمرک! ممنون میشم

  

آب معدنــــــــــــــی سرطانزاست؟!!!

$
0
0
سلام دوستان

آقا یوسف خواننده وبلاگ ما مطلبی در کامنت دونی گذاشته بودن که لازم دونستم بگذارم هر کی دوست داشت بخونه ولی راست و دروغش رو نمیدونم تا چه حد صحت داشته باشه!

برای خوندن مطلب تشریف ببرید ادامه مطلب!


طرز تهیه مرغ خوشمزه و آش دوغ

$
0
0

سلام دوستان گلم خوبین خوشین؟

عید غدیر خم با تاخیر مبارک  چهارشنبه تو مدرسه آرین به مناسبت عید غدیر برنامه داشتن و چون آرین سید بودانتخاب شده بود که به بچه های کلاسشون شیرینی و شکلات و پول هدیه بده یه دستمال سبز دور سینه اش زده بودن و  آرین شیرینی ها رو بین دوستاش پخش کرده بود عکس پایین رو از سایت مدرسه شون برداشتم که به همراه مدیر و ناظم و معلم مهربونشون گرفتن

 

 امیدوارم آخر هفته خوبی رو گذرانده باشین و بهتون خوش گذشته باشه!

ما هم خدا رو شکر خوب بودیم و خوش گذشت ترجیح دادیم تو خونه بمونیم و استراحت کنیم  چهارشنبه که فایزه خانوم اومده بود و خونه رو تمیز کرد و همه جا رو برق انداختو دو روز تعطیلی رو هم تو خونه موندیم و نهایت لذت رو از خونه تمیز بردیم و تلویزیون تماشا کردیم

 فقط شب پنجشنبه  به پیشنهاد من رفتیم رستوران ایتالیایی "پاستا فکتوری "و لازانیا خوردیم البته بدون آرتین آرتین رو گذاشتیم پیش مامانم و رفتیم آخه محیطش خیلی آروم و رمانتیکه و با بچه نمیشه رفت و سخته! یکبار داداشم چند وقت پیش منو برده بود و از لازانیاش خیلی خوشم اومده بود به خاطر سس سفیدش و مایع کم داخلش! غذاش خوب بود و خوشمزه محیطش خیلی آروم و دوستداشتنیه پیشنهاد میکنم یکبار هم که شده برین و غذاش رو امتحان کنید! آرین هم همبرگر ویژه سفارش داد به پیشنهاد گارسون

      

 درسته خوشمزه بود و خوش گذشت ولی هیچ غذایی غذای خونه نمیشه مخصوصا کباب شیشلیک و مرغ و آش دوغ مریم پزیه چیز دیگست هم ارزون هم خوشمزه

نمایی از پاییز خونه نوشین عزیزم در سوئد  خیلی قشنگ بود گفتم بزارم شما هم لذت ببرید اونجا واقعا خود بهشته

        

حالا بریم سراغ طرز تهیه مرغی که نوشین جونموقتی سوئد رفته بودیم برامون پخته بود و من خیلی لذت بردم و الان شده مرغ مریم پز

احتمال زیاد خیلی هاتون بلدین و همینجوری مرغ درست میکنید ماشالله همه کدبانوولی خب چون خودم بلد نبودماحتمال داره بعضی ها مثل من دفعه اولشون باشه که این مدل مرغ درست کردن رو میبین امیدوارم درست کنین و لذت ببرین البته یه تعداد هم خودم مواد و کم و زیاد تر از نوشین ریختم مثلا فلفل دلمه ای و فلفل سیاه!

طرز تهیه:

ابتدا ران مرغ ها رو میشوییم و با کمی نمک و فلفل و زردچوبه آغشته میکنیم

یک عدد پیاز رو نگینی خرد میکنیم و تفت میدیمتا کمی رنگش عوض بشه من کمی هم فلفل دلمه ای رو با پیازها تفت دادم رنگش که عوض شد خوبه (نمیخواد سرخ بشه)مثل عکس زیر

 

 مرغ ها رو یکی یکی میچینیم رو پیاز ها و کمی نمک و فلفل  و زعفران بهش اضافه میکینیم و درش رو میزاریم و شعله زیرش رو کم کم میکنیم و هیچ آبی هم بهش اضافه نمیکنیم!و میریم جای دیگه و سرمون رو گرم میکنیم چون ممکنه هی درش رو برداریم و نگاه کنیم و حوصله مون سر بره که چی شد چی نشد؟! پس بهتره بریم پشت کامپیوتر و کمی وبلاگ بخونیم و دوری بزنیم

بعد که برگشتیم در قابلمه رو برمیداریم و میبینیم به به چه خبره؟!!!!!!! مرغا حسابی آب انداخته و رنگ زعفرون هم روشون دم کشیده و یه بوی خوبی هم به مشاممون میرسهدوباره درش رو میزاریم و یک ربع دیگه میریم و مرغ ها رو زیرو رو میکنیم و تا اونورش هم خوب رنگ بگیره و بپزه! مرغها با آب خودش میپزه و حدوا یک ساعته اماده میشه

و آبش که کم کم کشیده شد کمی کره و آبلیمو اضافه میکنیم و کمی که سرخ شد شعله رو خاموش میکنیمو با برنج میل میکنیم نوووووووش جان حالا یا زرشک پلو یا ته چین پلو یا کته ساده خودمون! عکس مرحله آخر رو ندارم انقدر گشنه ام بود یادم رفت عکس بگیرم

مرغی که با آب پخته میشه خیلی با مرغ اینشکلی مزه اش فرق میکنه و این روش واقعا خوشمزه و لذیذ میشه حتما امتحان کنید

و اما آش دوغ معروف اردبیل و سرعین به درخواست دوستم مهناز جون

آش دوغ به نظر من یکی از خوشمزه ترین آش هاست و در سرعین و جاده حیران زیاد میفروشنو مرکز اصلی آش دوغ هست آش دوغ اونجا تو هوای سرد خیلی میچسبهولی آش دوغ خانگی کمی فرق داره چون گوشت چرخ کرده به صورت کوفته قلقلی داره و خوشمزه تر هم هست

طرز تهیه آش دوغ مریم پز خوشمزه و لذیذ اوووووووم

مواد لازم:

-دوغ از همین کیسه ای ها (پگاه) : سه عدد کمی ترش باشه و خوشمزه بهتره!دوغ شیرین آشش خوشمزه نمیشه!

-برنج : دو سوم استکان یا پیمانه 

-تخم مرغ : یک عدد

-نخود پخته شده : یک پیمانه

-گوشت چرخ کرده : ۲۰۰ گرم

-سبزی : تره -گشنیز -شوید و اگر باشه سیر تازه با ساقه به مقدار لازم تقریبا سه مشت

-سیر : به مقدار لازم (من آشی که سیر زیاد داشته باشه خیلی دوست دارم)

طرز تهیه:

ابتدا برنج را میشوریم و با یک عدد تخم مرغ با همزن هم میزنیم.دوغ ها را داخل قابمله میریزیم و تخم مرغ و برنج را به آن اضافه میکنیمو رو شعله گاز میگذاریم تا جوش بیاید وقتی که جوش اومد گوشت چرخکرده را که قبلا توش پیاز رنده کردیم و کمی نعنا خشک و سیر رنده شده اضافه کردیمبه صورت قلقلی های کوچولو در میآوریم و میریزیم داخل آشحواستون باشه آش سر نرهو زیرش رو بعد از اینکه جوش اومد کم کنید.بعد از ۴ ۵ دقیقه سبزی ها را که به صورت ریز خرد کردیم اضافه میکنیمو بعد از یک ربع نخود پخته شده رو و میگذاریم کمی جوش بیایدبعد از یکربع دیگر سیر رنده شده رو اضافه میکنیم و ده دقیقه بعد کمی که لعاب گرفت خاموش میکنیمو داغ داغ میخوریم خوشمزه است به بهاگر بگذاریم کنار و یکی دو ساعت بعد هم بخوریم خوشمزه تر میشه البته نظر شخصیه منهچون کمی سفت میشه و جا میوفته و به به !نوش جان اینم توصیه میکنم دوستانی که نخوردن حتما امتحان کنید

دوستان عزیزم اگر احیانا دوغی خریدید که ترش نبود بگذارید یکی دو روز در یخچال بمونه و ترش بشهچون دوغ که خیلی نه کمی ترش مزه باشه آشش لذیذ تر میشهنوووووش جان

یادم رفت بگم در آخر نعنا داغ هم اگر دوست داشتید میتونین اضافه کنین

حالا که حرف غذا شد تو آرشیو عکسها این عکس رو دیدم که دهنم آب افتادچند وقت پیش هوس ذرت مکزیکی کرده بودمکه از شانسم تو خونه همه چی داشتیم بلند شدم و بزرگترین ذرت رو درست کردم و خوردم خیلی خوشمزه شده بود

 و اما آرتین هم بادبادکی شدبا اینهمه مشغله زیادی که دارمآرتین رو ثبت نام کردم کلاس مادر و کودک بادبادک و پسر خوشتیپ مامان در کلاس حاضر شد و کلی بهش خوش گذشت پست بعدی توضیح میدم در مورد کلاس گفتم پستم بدون عکس آرتین نباشه که دوستانم از دستم یه موقع دلخور نشن

            

 


بادبادک

$
0
0

کلاس مادر و کودک "بازی و نقاشی"رو هفته پیش جلسه اول رو رفتیم و چون خیلی خوشمون اومد ثبت نام کردیم حدود ۱۰ نفری بچه های همسن و سال آرتین با ماماناشون اومده بودن جو خیلی دوستداشتنی بود مامانها مانتوهاشون رو در آوردن و در کنار نی نی ها دور میز جمع شدیم و برای شروع معرفی خودمون نازنین جون مربی مهربون و دوستداشتنی شروع کردن یه شعر خوشگل خوندنمثل شعر زیر

"علی بابا باغی داره ای یهای یهاووو

 توی باغش طوطی دارهای یهای یهاووو

اسم طوطیش هست ؟؟؟ "

مامانا به نوبت خودشو و نی نی رو معرفی میکرد ... مریم و آرتین

همه با هم با صدای بلند میگفتن : سلااااااااااام آرتیــــــــــــــــــــــن! ... بچه ها هم ذوق میکردن

نوبتی شعر خونده شد و همه نی نی ها و مامانها معرفی شدن و کلاس شروع شد

                       

بچه ها و مامانها همه با هم دستاشون رو باید میکوبیدن رو میز و هوراااا میگفتن آرتین هم سعی ش رو کرد و دستاش رو رو میز کوبید و کلاس همچنان به مدت سه ربع ادامه داشت

اما این هفته که رفتیم سه نفر بیشتر نبودیمو خورد تو ذوقمون نمیدونم مسافرت بودن یه تعداد یا زمان کلاسشون رو عوض کرده بودن که خیلی دلچسب نبود و مربی هم جواب درست حسابی نداد که بدونیم واقعا همه ثبت نام کردن یا نه !

چون این جور کلاسها مزیتش به همین با هم بودنهاست که بچه ها لذت میبرن

                         

حالا دارم بررسی میکنم ببینم چطوره اگه اینجوری باشه که احتمالا منم کنسل کنم و بندازم با گروه بعدی بریم

اگر کلاسمون ادامه داشت دقیقتر توضیح میدم که تو کلاس چه اتفاقات دیگه ای افتاد

 کلاس موسیقی آرین و مامانیهمچنان ادامه داره و کلی نت یاد گرفتیم و با بلز و ارگ تمرین میکنیم

         

مهمانی و تعطیلی

$
0
0

سلام دوستان گلم

خوبین خوشین

ما هم خوبیم خدا رو شکر

امروز و فردا آرین به دلیل آلودگی هوای تهران تعطیل شده و خوشحالیم از کنار هم بودن صبح ساعت ۹ بیدار شده و داره با خودش حرف میزنه مامانی بیدارم نکرده مدرسه نرفتم!!! منم پشت کامپیوتر بودم و به امورات سهامداری رسیدگی میکردم که اومد تو هال و گیج و سرگردون اینور اونور میرفت بهش گفتم مامانی چرا مدرسه نرفتی؟!برگشته بهم میگه خب بیدارم نکردی چراااا؟! شایدم پنجشنبه ای جمعه ای هست که نرفتم!!!

             

بهش گفتم نه عزیزم امروز و فردا به خاطر آلودگی هوا تعطیل شدینو تو خونه باید باشی کلی ذوق کرد و همدیگرو بغل کردیم و بهش گفتم پس من برم یه صبحانه دبش شاهانه آماده کنم که با هم بخوریم آرین با صدا بلند گفت باشه بزن قدش!

آرین نشست پشت تبلت و تلویزیون من هم بدو بدو رفتم آشپزخونه و چایی گذاشتم و اومدم پشت لبتابم تا از امورات سهامداری عقب نیفتم تا صبحانه حاضر بشه آرتین هم بیدار شد و سفره رو پهن کردیم و سه تایی صبحانه حسابی نون و پنیر و کره و مربا خوردیمو آرتین پنیر خامه ها رو با دستش ور میداشت و میزاشت تو دهنش و میخورد نوش جاااان

 و اما آخر هفته رفتیم خونه عمه جونم و به شوهر عمه جان به خاطر سمت جدید  تبریک عرض کنیم که پنجشنبه شب شام دعوتشون کردم از وقتی تهران اومدیم وقت نشده بود دعوتشون کنم که موقعیتی پیش اومد و دعوتشون کردم از اونطرف هم زنگ زدم به خانم پسر خاله ام و اونا رو هم دعوت کردمو مامانم اینا رو هم ۱۶ نفر بودیم آش دوغ مریم پز و کباب چنجه مریم پز اماده کردم با سبزی و ترشی و زیتون و یه کیک خوشگل هم هم به عنوان دسر و هم برا تولد خواهر گلم که مصادف با مهمانی من شدگرفتم

۱۶ آبان تولد نسیم عزیزم خواهر گلم بود که از همینجا بهش تبریک میگم انشالله که همیشه و در تمام مراحل زندگیت موفق باشی خواهر عزیزم

نمیدونم چرا برا مهمونی هیچی جز کباب بلد نبستم درست کنممخصوصا اگر تعداد زیاد باشه احساس میکنم درست کردن خورشت خیلی سخته! یه مقدار هم جوجه کباب آماده کردم فقط برا خوشگلی که دو رنگ باشه وگرنه میدونم جوجه در کنار چنجه خورده نمیشه!

مهمانی عالی بود همه چیز مرتب و منظم داداشم و مازیار کبابها رو رو کباب پز مخصوص شهرمون که هیچ دودی نمیکنه کباب کردن و منم ریختم تو کلی کره و آش دوغم هم محشررررر شده بود آش دوغ بستگی داره بعضی وقتها خوب در نمیاد ولی اونروز فوق العاده بود یه بشقاب هم نموند همش خورده شدو همه تعریف میکردنکبابها هم که دیگه گفتن نداره همیشه برا کباب راسته گوسفند میگیرم از شهروند و یک شب میخوابونم تو پیاز و نمک عااااااااااالی میشه ترد و نرم و خوشمزه اوووووووووووم!عکس آش دوغم رو تو وایبر فرستادم برا سارا دختر عمه ام که استانبول هستو عاشق آش دوغ طوری که قابلمه رو هم با آش یه جا میخوره !!! بیچاره کلی بد و بیراه بهم گفت و کلی دلش خواسته بود ههههه کلی اذیتش کردم

                 

از خانوم پسر خالم خیلی خوشم میاد خانم خیلی خوبیه و دوستداشتنی خیلی چیز ها بلده! میشه کلی چیز ازش یاد گرفت حرفهای خوبی میزنه البته حرفهای خانومانه!خوش پوش هم هست هم خودش هم دختراشدوست دارم رفت و آمدم رو باهاشون نگه دارم

             

آرین و هستی خوشگله کلی با هم بازی کردن و خوش گذروندن

کلاس بادبادک اینهفته هم سه نفر بیشتر نبودیم مربی نازنین جون گفت هر ۱۲ نفر ثبت نام کردن و پولاشونم دادن ولی نمیدونیم چرا نمیان اینهفته حتما پیگیری میکنیم کلاس خوب بود آرتین کلی چسب و رنگ خورد و نمیتونستیم چسب رو ازش بگیریم که داد و بیداد میکرد

             

 وسط بازی و نقاشی تایمی برا تغذیه داریم که نون تست و خامه و عسل و پنیر خامه ای میاره مربی و بچه ها میخورن از قضا این دفعه آرتین  تو خونه خواب بود لباساشو پوشوندم و تو خواب بهش شیر دادم و ناهارش رو برداشتم و رفتیم کلاس مادر و کودک  تو راه نصفه و نیمه بچم خواب بود و ناهارش رو نخورد و تو کلاس موقع تغذیه نون تست و خامه و عسل رو چنان با اشتها میخوردکه مربی و مامانها دهنشون وا مونده بود نونها رو گنده گنده میزاشت تو دهنش و قورت میداد طوری که مربی یه نون اضافه هم به آرتین داد خامه رو قاشق قاشق میزاشت تو دهنش عززززززززززیزم قربونت برم که اینقدر گرسنه بودی و من خبر نداشتم همین بوده که رو چسب خیلی بهانه گیری کرد و داد و بیداد راه انداخته بود  نگو بچه ام گشنه اش بوده

              

 اواسط هفته پیش آرتین رو حاضر کردم و رفتیم مدرسه آرین و آرین رو برداشتیم و مستقیم رفتیم بیمارستان باباییولی چون بابایی درمانگاه مریض داشت ما رو برد حیاط بیمارستان که کنارش یه کافی شاپ هم بوداز قضا تو حیاط بیمارستان چند تا غاز خوشگل تو آب بودن که بچه ها کلی سرگرم شدن و بهشون نون دادنتا بابایی کارش تموم بشه منم کافی شاپ سوپ و چایی سفارش دادم و با آرین و آرتین خوردیمو چسبید بعد چهار تایی راه افتادیم سمت کرج و شام اونجا بودیم و بعد از شام برگشتیم خونه 

منشی درمانگاه به مازیار گفته بود آقای دکتر دخترتون خیلی شبیه خودتونه!!! منظورش آرتین فسقلی مو بلند بوده

 

مسافرت و آنفولانزا

$
0
0

سلام دوستان عزیزم

خوبین؟ خیلی وقته ننوشتم راستش اصلا حال و حوصله اش رو نداشتم

از آلودگی هوای تهران هممون مریض شده بودیم من هم که سرفه های وحشتناکی میکردم که دل و روده ام میزد بیرون انقدررررررر اذیت شدم خدا میدونه تا اینکه مازیار خان رضایت داد و برام کپسول ازیتریمایسن نوشت و خوردم و خوب شدم...

تعطیلات عاشورا تاسوعا رو به خاطر آلودگی هوای تهران تصمیم گرفتیم بریم ولایت و خیلی خوب بود خونه مادربزرگم بودیم و ناهار عاشورا عمه جونم نذری داشت اونجا بودیم دسته و شبیح خانی تماشا کردیم و خوب بود فقط و فقط جای عمو جونم خیلی خیلی خالی بود هر جای خونه مامان بزرگم رو نگاه میکردم میومد جلوی چشمام یادمه عموم هر سال جلوی خونشون شیر کاکائو و کیک پخش میکرد و هر وقت ما میرفتیم کلی دورمون میچرخید و میگفت بیایین بخورین نذریه... یه سر هم رفتیم سر قبرش و تا عکسش رو بالای قبرش دیدم بغضم ترکید های های گریه کردم من خیلی کسی بمیره گریه ام نمیگیره ولی این یکی فرق داشت! خیلی دلم براش سوخت عزززززززیزم تازه کار و بارش گرفته بود خونه اش رو یکسالی میشد بناییش رو تموم کرده بود و رفته بودن توش و به فکر خرید مبل و پرده اش بودن 40 سال بیشتر که نداشت در عنفوان جوانی از پیشمون رفت انشالله که جای بهتریه روحش شاد باشه...

با ماشین خودمون رفته بودیم خوب بود هوای شمال بینظیر بود لذت بردیم آروم آروم مسیر رشت تا اردبیل رو رفتیم و خیلی خوب بود تو جاده حیران بلال خوردیم... شب عاشورا با همه خداحافظی کردیم و رفتیم سرعین فکر نمیکردم شلوغ باشه ولی آبگرم خیلی شلوغ بود فکر کنید شب عاشورا!!! ولی خیلی حال داد من و آرتین ...  آرین و مازیار با هم رفته بودیم خوب بود یه شب هتل لاله سرعین بودیم بابام رو میشناختن کلی بهمون تخفیف دادن حال کردیم و مسافرت خوبی بود...

دیروز یه آنفولانزایی گرفتم که هر لحظه اش فکر میکردم میخوام برم پیش خدا! یعنی انقدر اوضام خرابه الان به کمک دو تا آمپول هیوسین و دگزا و یه سرم که مازیار عزیزم دیشب زحمتشو برام کشید کمی حالم بهتر شده و پشت نت نشستم وحشتناک حالم بد بود بدن درد همراه با لرز و تب و اسهال و استفراغ(ببخشید!) آرتین رو به مامانم اینا گفتم اومدن شب بردن پیش خودشون خدایا به مامانم سالها سلامتی و طول عمر بده :-) مازیار هم حالش بد بود مال اونم تازه شروع شده بود! خلاصه که اوضامون خرابه خدا کنه آرین نگیره گناه داره بچم و همچنین آرتین

فعلا حالم خوش نیست برم پست بعدی سعی میکنم با عکس و نوشته های خوب بیام

آرتین وروجک

$
0
0

سلام دوستان خوبین؟

ممنونم از محبتتون

خدا رو شکر بهترم

پریشب اولین شبی بود که آرتین پیشمون نبود دیروز  رفتم دنبالش از خونه مامانم اینا بیارمش خونه بهم بی محلی میکرد انگار منو نمیبینههی صداش میکردم آرتین بیا پیش ماما!اصلا! توجه نمیکرد و با چیزای دیگه مشغول بود!تا اینکه لباسام رو پوشیدم و رفتم سمت در خروجی و گفتم آرتین بای بای من رفتمیهو دیدم با صدای بغضی صدام میزنه ماماماماماماما...ما و داره میاد سمتمنیم نگاهی کردم بهش! و وروجک خندید و بغلش کردم و ماچش کردمدیگه از بغلم پایین نمیرفت تو بغلم کاپشن و کفشش رو پاش کردم و اومدیم خونه گفته بودم به جز دایی چیزی نمیگه!ولی وقتی احتیاج داره صد تا ماماماما پشت سر هم میگه و همچنین بابابابا...

                  

اینم پسر ۱۶ ماهه ما شیرین و شیطون ما

بعدا نوشت: متاسفانه نشد که بشه! دو تا گل پسر ها هر دو از دیشب تب کردن و اصلا حال ندارن! آرتین همراه تب آریزش هم داره... خدا رو شکر من بهترم و میتونم رو پام وایستم و بهشون برسم... مازیار هم که امروز اومده بدتر از این دوتا وروجک ها تب کرده و بیحاله فعلا رو یه شعله سوپ گذاشتم رو یه شعله شیر برنج دو تا دوتا آبمیوه و شیر کاکائو و شیر و مایعات خریدیم و داریم میخوریم.

ما اومدیم :-)

$
0
0

سلام دوستان عزیزم خوبین خوشین سلامتین؟

ما اومدیم  شکر خدا خوبیم

آرین بعد از یکهفته نرفتن به مدرسه از اول هفته دوباره مدرسه رفت و آرتین کلاس مادر و کودک

             

مریضی خیلی بدی بود! از سال دیگه تصمیم گرفتم حتما واکسن آنفولانزا بزنیم

تو این مدت آرین شش ساله ما واقعا آقا شده با آرین سال پیش کلی فرق کرده! واقعا ۵ سال رو پشت سر گذاشتن یعنی با یه مرحله از زندگی خداحافظی کردن و وارد مرحله جدیدی شدن :-)  حالا بگم چرا ؟!چون بدون هیچ درد سری تو اتاق خودش میخوابه ! صبح ها به راحتی بیدار میشه و مدرسه میره ! مدرسه اش رو خیلی دوست داره! اخلاق و رفتاراش بزرگونه شده! با داداشش خیلی مهربونه! خیلی خیلی خوب با هم بازی میکنن میپرن رو مبلها و میخندن و خونمون کلی شور و حال داره

اینم همون ادویه هایی که نوشین برای تولدم هدیه داد

            

پاییز خیلی قشنگه بارونش هوای سردش  همه چیزش فقط کوتاهی روزاش بده چشم به هم میزنیم شب شده بچه ها رو نمیشه بیرون برای بازی برد برف پاییزی خیلی خوشحالمون کرد صبح پنجشنبه عجب صبحی بود خیلی لذت بردم چند سال بود برف ندیده بودمفایزه خانوم اومده بود خونه رو تمیز کنه منم بهش کمک میکردم و کتابها و لباسها رو مرتب میکردمپرده ها رو داده بودیم کنار و بارش برف رو تماشا میکردیم عالی بود عالی اینم عکس حیاط رنگی رنگیمون بعد از بارش برف درخت خرمالومون خیلی نازه کلی میوه اش رو خوردیم و خیلی شیرینه! 

                  

یک سال و نیم به سرعت برق و باد گذشت آرتین شیطون و بلای ما یک و نیم ساله شدقربونش برم همه چی رو کامل متوجه میشه به قول خاله نسیم تا حالا نمیدونستم بچه یک و نیم ساله همه چی متوجه میشه فقط نمیتونه کامل حرف بزنه! مثلا

                 

 آرتین دستمال بیار دماغت رو پاک کنم میره میاره!

 آرتین تلویزیون رو خاموش کن...میره خاموش میکنه!

 آرتین برو پیش آرین! میره

 آرتین اینو بده به بابا میبره میده

حرف زدنش هم  اکثرا با ایما و اشاره... دوست داشته باشه دو سه کلمه ای هم میگه ماماما بابابا دایییی دی دو داعلاقه شدیدی به حرف د داره! 

غذا خیلی خوب میخوره برا صبحانه املت رو بیشتر از هر چیزی دوست داره غذا هم عاشق آبگوشته 

 چایی رو هم خیلی دوست داره هر جا چایی گیرش بیاد میخوره  خونه مامان شهین بودیم فرهان اومد بهم گفت آرتین داره چایی ته استکانها رو میخوره!

           

خلاصه که دو تا پسر دارم عاشقشونم و خدا رو هر لحظه بابت داشتنشون شکر میکنم 

کادوی تولدی که مامان خورشید برا آرین خریده بود تا حالا نداده بود بهش آخه قرار بود برا پسری با تاخیر تولد بگیریم که به خاطر فوت خاله هما نگرفتیم و بعدش هم خورد به ماه محرم و صفر و موند برا سال دیگهو مامان خورشید چند روز پیش کادوش رو به آرین داد یه ماهی بسیار گنده پرنده!

   

و آرین با کمک آرش پسر همسایه مون سرهمش کردن و کلی با کنترل باهاش کار کردن و هدایتش کردنخیلی اسباب بازی باحالی بود منم کیف کردم خداییش ماهی بالا میرفت پایین میومد! آرین و آرش و آرتین کلی ذوق کردن و حسابی بهشون خوش گذشت 

قول داده بودم کباب چنجه مریم پز رو بهتون یاد بدم و عکس کباب پز رو براتون بزارم اگر دوست دارید تشریف ببرید ادامه مطلب

Viewing all 205 articles
Browse latest View live