۵ مهر ماه تصمیمم قطعی شدو با آرتین دوتایی رفتیم خرید وسایل تولد و کیکو راهی مدرسه شدیمروز خوبی بود و خیلی خوش گذشت جریاناتی داشتیم به یاد موندنی و فراموش نشدنییکی نبود بهم بگه بابا مگه مجبور بودی که با یه بچه ۳ ماهه تو مدرسه برا آرین تولد بگیری؟!
ولی میدونم که باید اینکارو میکردمبه خاطر دل پسرم که خیلی دوست داشت تولد براش بگیرمولی خیلی مقبول نیفتادو گفت من تولد های خونگی رو بیشتر دوست دارمکه بچه ها بیان خونمون نه اینکه تو مدرسه باشه!و منم بهش قول دادم انشالله سال دیگه اگه عمری باشه و زنده باشیمحتما براش یه تولد حسابی بگیرم و دوستای وبلاگیش رو دعوت کنم
آرتین رو گذاشتم تو کارست و رفتیم کلاه و بادکنک و بشقاب و چنگال و فشفشه و شمع و برف شادی خریدیم و بعدش دعا دعا کردم که یه کیک خوشگل کارتونی گیرم بیاد که خدا رو شکر دومین شیرینی فروشی که رفتم کیک مورد نظر رو که خرگوشی و خوشگل بود یافتم و کلی خوشحال شدم و به آقای قناد گفتم که روی کیک رو هم بنویسه آرین جان تولدت مبارک
به آرتین شیر دادم و دو تایی راهی مدرسه شدیم که برای داداش آرین کنار دوستاش تولد بگیریم قبلش با مدیر مدرسه و معلمشون هماهنگ کرده بودم ولی نمیدونستن که قراره از یه نی نی هم مواظبت کننخیلی خنده دار شده بود با کریر وارد دفتر که شدم ناظم ها آرتین رو ازم گرفتن و کلی باهاش بازی بازی کردنو منم رفتم کیک رو از تو ماشین آوردم و گفتم اگه زحمتی نیست نی نی پیش شما باشهکه گفتن اشکالی نداره ما باهاش بازی میکنیم
با کیک که وارد کلاس شدم آرین با اینکه میدونست قراره براش تولد بگیرم ولی خیلی خوشحال شدبچه ها دور بر کیک جمع شده بودن و هر کدوم یه نظری میدادن
یه خانمی اومد تو کلاس تا به من کمک کنهبادکنک ها رو با کمک هم باد کردیم و کلاه و بادکنک به بچه ها دادیمو برف شادی و فشفه ها رو هم روشن کردمبچه ها جیغ و داد و خوشحالی کردنو برا آرین تولدت مبارک خوندن و دست زدن آرین هم در کنار دوستاش شمع ۵ سالگیش رو فوت کرد
همه منتظر کیک بودن که بخورنو وقتی میپرسیدم کی کیک دوست داره بخوره؟ همه با هم جیغ میزدن مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن!منم میگفتم پس برین بشینین سر جاتون تا کیک رو تقسیم کنیمتا سرم و برگردوندم دیدم چند تا انگشت با هم رفت تو کیک.خیلی باحال بود! و در کل روز خوبی بود و حسابی به من و آرین خوش گذشت
وسط تولد آرتین بغل خانوم ناظم وارد کلاس شدن واقعا دستشون درد نکنه خیلی کمکم کردن و آرتین رو نگه داشتن تا یه تولد به یادموندنی برا آرین در کنار دوستاش بگیرم ممنونم خانم مومنی عزیز و کسانی که بهمون کمک کردن هنوز اسامی کادر دفتری رو خوب نمیشناسم!
آرین چند وقتی بود که به خاله الهام میگفت خاله آی پد و هر وقت میرفتیم خونه مامانم اینا با خاله الهام مشغول آی پد بازی بودو یه جورایی میشه گفت عاشق خاله و آی پد شده بود چند وقت پیش رفته بودیم برا خودمون موبایل بخریم که مازیار یه گلکسی نوت خرید و منم میخواستم آیفون بخرمولی ترجیح دادم فعلا تبلت بخرم که آرین هم باهاش بازی کنهکه اینجوری شد که تو تولدش تبلت رو با بابا مازیار دو تایی براش کادوی تولدش دادیمخوشحال شد ولی میگفت اینکه کادوی تولد نمیتونه باشه!! آخه میدونستم و دیده بودم!
عمه نوشین عزیزاز سوئد برا آرین کادوی تولد فرستاده بودکه دقیقا روز تولدش رسید دستش و خیلی خیلی خوشحال شدیم و سورپرایز ممنونم عمه عزیز و دوستداشتنی و مهربونعاشقتیم بووووووووووووس
مامان خورشید مهربون هم یه میز و صندلیخوشگل برا آرین انتخاب کرده بودن که برا تولدش کادو دادندستت درد نکنه مامان خورشید مهربون و دوستداشتنی بوووووووس
لیلی جونو یوناگل پسری دوست خوب آرین هم یه کادوی خیلی خوشگل به آرین هدیه دادن و کلی آرین با دیدن ساعتش خوشحال شد و تو خونه همش میکرد دستش و درش میاوردو ذوق کرده بود از کادوی خوشگلش دستتون درد نکنه ممنونم
و اما آرتین اینروزها کلافه است آب دهنش سرازیره عزیزم و خیلی اذیت میشه فکر کنم داره دندون در میاره و جاش بدجوری میخارههر چی گیرش میاد میبره سمت دهنش و یا اینکه دهنش رو میبره سمت چیزهای مختلفسرشو که میزارم رو شونه ام لباسم خیس خیس میشه
آرتین خیلی خیلی خوردنی شدهاز صبح تا شب فقط فشارش میدم و بوسش میکنمتا سیر بشم ولی نمیشم که نمیشماولاش خودشم کیف میکنه ولی اونقدر طولانی میشه که کلافه میشه و نق میزنه تا بزرگ نشده باید نهایت لذت رو ببرم و هی بچلونمشعاشقتم نی نی جیـــــــــــــگر!
قهقه هایی میزنه بیا و ببین اولین قهقه اش رو تو روز تولد آرین زد آرین داشت بادکنک بازی میکرد و بادکنک ها رو میفرستاد بالایهو دیدیم آرتین داره آرین رو نگاه میکنه و قه قه میخنده
قربون اون خنده های ملیحت بشم مامانی