سلام دوستان گلم
خوبین خوشین؟
یک ماه از فصل پاییز گذشت هوای تهران کمی سرد شده شبا شوفاژ ها رو روشن میکنیم خیلی عالیه منتظر باران پاییزی هستیمآرین که از اول مهر سرماخوردگی داره و خوب میشه باز دوباره بد میشه سرفه آبریزش! آرتین هم که خدا رو شکر بهتر شده قربونش برم شیکم در آورده و کمی تپلی شده ای خدا این پسر انقدر ناز و خوش اداست که کیف میکنم وقتی باهاش حرف میزنمو بازی میکنم داییی داییییی رو غلیظ میگه و حرص بابایی رو در میارهو یه بار هم نمیگه بابا و ماما !!! البته من خودم حس میکنم این کارش عمدیهووروجک خان چون وقتی بهم احتیاج داده ماما ماما میگه چطوررررر!
آخر هفته پیش خیلی خوب بود بابا مازیار سه شنبه اومد تهران و با اهواز خداحافظی کرد یک روز ناهار برا خداحافظی همکارانش رو دعوت کرده بوده رستوران و یه کادوی خیلی خوشگل بهش دادن کریستال جا شمعی و فکر کنم میوه یا آجیل خوری! و یه کارت پستال یادگاری کارون که توش رو همه پزشکان امضا کرده بودن
بابا مازیار عزیز انشالله که همیشه و در تمام مراحل زندگیت موفق باشی
چهارشنبه عید قربان خونه مامان خورشید دعوت بودیمبرای ناهار که کباب شیشلیک بابا جون پزی راسته گوسفند بود خیلی خیلی خوشمزه بود نهایت لذت رو بردیم و از در کنار هم بودن خوشحال بودیم انشالله که همیشه سایشون رو سرمون باشه و سلامت و تندرست باشن
عصری داشتیم برمیگشتیم خونه به مازیار گفتم بچه ها حوصله شون سر رفته چطوره بریم بام(توچال) کمی قدم بزنیم که موافقت شد و رفتیم هواااااااا کمی سرد بود ولی عالی بود با اتوبوس رفتیم بالا شیر کاکائو داغ با کیک شکلاتی خیلی چسبیدتهران رو تماشا کردیم و دوری زدیمبچه ها سیب زمینی خوردن و پیاده قدم زنان برگشتیم خیلی چسبید
پنجشنبه مازیار کار داشت و یه سر رفت بیمارستان و بعد از ظهر کمی استراحت کردیم و عصری رفتیم باشگاه انقلاب همه مون لباس ورزشی پوشیدیم جز آرتین! ارتین هم سوار کالسکه شد و رفتیم جاده تندرستی یه دور زدیم و خوب بوددر اخر به تقاضای آرین بولینگ بازی کردیم و من برنده شدم و رفتیم فود کورت و شام خوردیم آرتین کمی اذیت میکرد و یه جا نمینشست ولی در کل خوب بود و خوش گذشت آخ یکی دوسال دیگه آرتین هم مثل آرین بزرگ بشه و آقا بشه دیگه باید کلا کیف کنیمو در آرامش کامل تو رستوران غذا بخوریم
جمعه صبح زود بعد از صبحانه راه افتادیم سمت کرج و از اونجا به همران مامان شهین و بابا جون رفتیم سمت جاده چالوس و دوری زدیمو ناهار رو هم ارکیده به خاطر تمام شدن طرح بابایی جشن گرفتیم و ناهار خوردیم خوشمزه بود شیشلیکهاش اوووووم برگشتیم خونه و استراحت کردیم و شلم بازی کردیم و برگشتیم خونه!
مهر ماه امسال آرین یک روز هم مدرسه غایب نشده خیلی با علاقه میره و به من میگه مامانی چرا پارسال که من ۵ سالم بود منو گذاشته بودی پیش دبستانی آخه؟! همه بچه ها و خانوم معلم میگن شش سالمون بشه باید بریم پیش دبستانی!و امسال خیلی با علاقه میره و مدرسه رو دوست داره و کلی تحقیق تو یکماه مهر انجام دادن در مورد حیوانات خرگوش لاکپشت قورباغه گوسفند و اینهفته هم گربه ... یکروز لیمو شیرین و لیمو ترش برده بودن مدرسه! در آزمایشگاه مدرسه به بچه ها مسواک داده بودن و طریقه مسواک زدن رو بهشون یاد داده بودن و حروف ا (با فتحه) - ا (با کسره) - ا (با ضمه) و آ رو بهشون یاد دادن و هر روز کارمون اینه که کلی کلمه با این حروف پیدا کنیم و نقاشیشو بکشیم تو دفترش
یکبار رفته بودم مدرسه دنبال آرین مدیر مدرسه که منو دید گفت خانم ... چند لحظه صبر کنیدباهاتون کار دارمبعد از اینکه آرین رو از کلاس تحویل گرفتم مدیر بهم گفتن واقعا ممنونم بابت تربیت صحیح آرین جان خیلی پسر مودب و خوبی هستن و ما خیلی خوشحالیم که همچین دانش آموزی داریم خیلی خوشحااااال شدم
کلاس موسیقی خودمون هم شروع شد و دومین جلسه رو این هفته باید بریم خیلی خوشحالم و دوست دارم زود پیانو یاد بگیرم... آخ جووووووون
بچه ها دوچرخه فروشی خوب جایی میشناسین ؟بغیر از گمرک! ممنون میشم